گنجور

 
نیر تبریزی

صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را

که قمار عشق از این غم همه داد گشت ما را

بفدای شورت ایعشق نه چنان ببر زهوشم

که بدفتر جنون هم نتوان نوشت ما را

دو هزار سنگ طفلان خورم هنوز سبزم

زفرح که پیر دهقان بره تو کشت ما را

زنظر تو شاه خوبان مفکن بهل نگارا

که مصوّران کج بین بکشند زشت ما را

نیم ار گل بهاری که بگلشنم بکاری

بگذار جای خاری بکنار کشت ما را

کشم آنخدنگ مژگان بدل و خوشست وقتم

که زغفلت آنکمانش زنظر نهشت ما را

نی من بخاک غم کن چوکشی زسنگ جورم

که سروش پاک طینت زغمت سرشت ما را

زخدا یگان محشر بود ار قبول نیر

تو بهل کشد بدوزخ ملک از بهشت ما را