نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

خیز تا معتکف خانۀ خمار شویم

سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم

زلف ساقی به‌کف آریم و به بانگ و دف و چنگ

مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم

دم‌به‌دم با رخ افروخته از آتش می

همچو طاووس پی جلوه و رفتار شویم

شحنه گر خرقه و دستار به یغما ببرد

گو ببر، چند خرِ خرقه و دستار شویم

چون ز زلف تو توان سبحه و زناری بست

ما چرا لاوه پی سیهه و زنار شویم

با نسیمی که ز کوی مه کنعان آید

زشت باشد به تنعم سوی گلزار شویم

با تو ما را خبر از خویشی و خودبینی نیست

که اناالحق زده حلاج سردار شویم

کام ما بس ز تو کز کوی تو بوئی شنویم

ما که باشیم تو را طالب دیدار شویم

سر آزاده و لا شور شر آرد، برخیز

سر زلفی به کف آریم و گرفتار شویم

آخر از خمر جنان مست چو باید بودن

ما که مستیم از اول ز چه هشیار شویم

خستگان را ز شکر خنده دهد آب حیات

خوش طبیبی است، بیا تا همه بیمار شویم

قیمت لعل لب یار به جان شد نیر

گوهر ارزان شده،  بازآ که خریدار شویم

از پس مرگ چو خاک قدمی باید بود

به که خاک قدم شاه جهاندار شویم

شیر حق داور دین آنکه بمه ناز کشیم

با سگان سر کوی وی اگر یار شویم