آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
دل چون فانوس خیال از اثر شعله شمع
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
که حریفان ترا پرده زاسرار افتاد
گر نه آئینه هوای تو پری در سر داشت
همچو دیوانه چرا عور ببازار افتاد
دل سودا زده تا سلسله زلف تو دید
نعره بر زد و دیوار بیکبار افتاد
موشکافی زمیان تو بتحقیق نرفت
در میان بحت در اینمسئله بسیار افتاد
پرده پوشی چکنم خود زپریشانی کار
همه دانند که با زلف توام کار افتاد
بت ستائید زه عویّ انا الحق نیّر
آنسیه دل که گذارش بسردار افتاد
خنفس ار دید که بر خیل شهان نعل زنند
بغلط پای برآورد نگونسار افتاد
طبع نیر هوس نکته سرائیها داشت
دید گوش شنوا نیست ز گفتار افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کس نداند که مرا با که سر وکار افتاد
گر چه در عشق چنین واقعه بسیار افتاد
غرّه بودم به شکیبایی و خود بینی عقل
برق عشق آمد و در خرمن پندار افتاد
شوق غالب شد و وجدم به خرابات کشید
[...]
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد
میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
[...]
دل سودازده در طره دلدار افتاد
گل بچینید که دیوانه به بازار افتاد
همچو مفلس که فتد راه به گنجش ناگاه
بوسه را راه به کنج دهن یار افتاد
هر تنک حوصله ره یافت در آن خلوت خاص
[...]
تا سر کار تو با خانۀ خمار افتاد
راز سر بستۀ ما بر سر بازار افتاد
بسر زلف تو آویخت دل ازچاه زنخ
کار زندانی عشقت بسر دار افتاد
دل ز سر حلقۀ زلفت نبرد راه بجای
[...]
ناگهان صاعقه ای در صف گلزار افتاد
کز درخشنده آن لرزه به دیوار افتاد
آب جوی از جریان باد ز رفتار افتاد
شاخ سرو از حرکت مرغ ز گفتار افتاد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.