شمارهٔ ۱۴۲
بر آن سری که بگیری ز لعل او کامی
شراب نوش که در عین پختگی خامی
براه بادیه شرط است سر قدم کردن
اگر بکعبۀ گوش به بندی احرامی
نسیم صبح خدا را تو محرم رازی
ببر زما به سر کوی دوست پیغامی
که آخر ای بت نامهربان من چه شود
که خواجۀ برد از بنده بر زبان نامی
بخاکپای تو تا جان کنم نثار ایدوست
بسوی پرستش رنجور غم بنه کامی
میان حلقۀ زلفی فتاده دل که از او
پدید نیست نه آغازی و نه انجامی
رهت بصومعه ندهند زاهدان نیر
قدیم بدیر مغان نه که رند بدنامی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...