گنجور

 
انوری

ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو

چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی

پیش قدرت پشت گردون از تواضع داده خم

نزد رایت روی خورشید از خجالت کرده خوی

سرو آزاد ار قبول بندگی یابد ز تو

پای تا سر هم در آن ساعت کمر بندد چو نی

نقشبند کل ز تاثیر صبای لطف تو

بوستان را نقش نیسان بندد اندر ماه دی

شاد زی کامروز در اقطاع عالم سر به سر

ای بسیطش سیر فرمان تو صد ره کرده طی

دوستان و دشمنانت در دو مجلس می‌کنند

هردو سنگ‌انداز و سنگ اندازهٔ آن تا به کی

دشمنانت تا به روز حشر سنگ‌انداز عیش

دوستانت تا به روز عید سنگ انداز می