گمان مبر که به صد جور و صد دل آزاری
دل من از تو برنجد مگر به بیزاری
به هر جفا که بخواهی بجویی آزارم
که هست عادت معشوق، عاشق آزاری
بدان امید که واقف شوی ز ناله من
گذشت عمر عزیزم به ناله و زاری
نظر به زاری ما گر نمی کنی چه عجب؟
تو شاه حسنی و ما عاشقان بازاری
دل از رقیب تو رنجیده است، بازآید
گرش به رسم دل آزاریی تو باز آری
مرا تو جان عزیزی ببین عزیزی من
که می کشم ز عزیز خود این همه خواری
چه حاجت است که ریزی به غمزه خون دلم
چو ترک چشم تواش می کشد به بیماری
دلم ببردی و گفتی: دلت بدست آرم
چو برده ای دل من، کی دلم بدست آری
نسیمی از تو امید وفا نمی جوید
چگونه عمر کند با کسی وفاداری؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و رنجی است که عاشق از معشوق خود میکشد. شاعر به معشوقش میگوید که هر گونه آزار و دلآزاری را تحمل میکند، زیرا عادت عاشق آزاری معشوق است. او در نالههایش از عمر گرانبهایش میگوید که با غم و فراق سپری شده است. شاعر از معشوق میخواهد که به زاریهایش توجه کند و به او رحم کند، چرا که او عاشق و معشوقش در مقام شاه است. او از رقیب دلش که به او آسیب دیده، میخواهد بازگردد و از معشوقش درخواست میکند که به او محبت کند. در نهایت، شاعر به غم و درد ناشی از دوری معشوق اشاره میکند و میگوید که چگونه میتوان با کسی که وفاداری ندارد، عمرش را ادامه دهد.
هوش مصنوعی: این طور تصور نکن که با ناراحتیها و زخمهای دل من از تو دلگیر میشوم، مگر اینکه خودم از تو بریده باشم و ناراضی باشم.
هوش مصنوعی: اگر هر نوع آزار و اذیتی که بخواهی به من برسانی، بدان که این رفتار معشوق است و برای عاشق، عادت شده است که تحمل درد و رنج را بکند.
هوش مصنوعی: بدان که امیدوارم تو از درد و شکایت من آگاه شوی، زیرا عمر با ارزش من در غم و اندوه گذشته است.
هوش مصنوعی: اگر به ناله و زاری ما توجهی نمیکنی، چیز عجیبی نیست. تو پادشاهی و ما فقط عاشقانی معمولی هستیم.
هوش مصنوعی: دل من از محبت رقیب تو ناراحت و آزرده است، اگر تو برگردی و دوباره با ناز و زیباییات او را آزار بدهی.
هوش مصنوعی: به من که عزیز جان تو هستم نگاه کن، عزیز من، من برای عزیزیام این همه تحقیر و ذلت را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: چرا نیاز است که از غم و اندوه خود بگویم وقتی که نگاه تو مانند تیر به قلبم میزند و من را بیمار میکند؟
هوش مصنوعی: دل من را از من گرفتی و گفتی: میتوانم دلت را به دست بیاورم. اما حالا که قلب من را به تسخیر خود درآوردهای، چطور میخواهی دل مرا به دست آوری؟
هوش مصنوعی: نسیمی از تو انتظار وفا ندارد، پس چگونه میتوان با کسی که وفادار نیست، عمر را سپری کرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.