دوش باز آمد به برج آن طالع ماهم دگر
دولتم شد یار و بخت سعد همراهم دگر
مدتی عقلم ز راه عشق گمره گشته بود
جذبه لطفش کشید، آورد با راهم دگر
در خیالم فکر زهد و توبه و طامات بود
عشق آن بت رخ نمود از پرده ناگاهم دگر
داشتم چون غنچه مستور آتش دل در درون
کرد رسوایش چنین آن دود و این آهم دگر
ز آب چشمم پای در گل بود آن سرو بلند
باز چون بید است بر سر دست کوتاهم دگر
مهر آن خورشید تابان بر دلم چون ماه نو
هردم افزون گشت و من چون شمع می کاهم دگر
جان دهم من، هرشبی چون شمع، باد صبحدم
زنده می سازد به بویش هر سحرگاهم دگر
یار سنبل مو که جوجو خرمن عمرم بسوخت
می دهد بر باد سودا باز چون کاهم دگر
من ز چشم مست ساقی در خمارم روز و شب
مستی این می مرا بس، می نمی خواهم دگر
چون نسیمی من نخواهم توبه کرد از روی خوب
این نصیحت کم کن ای زاهد، به اکراهم دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر تجربههای عاشقانه شاعر است که از بازگشت خوشبختی و محبوبش خبر میدهد. شاعر مدتها در عشق دچار سردرگمی و تردید بوده، اما اکنون با ظهور عشق، مسیر زندگیاش تغییر کرده است. او از غم و اندوهی که در دل داشته سخن میگوید و حالا آتش عشق او را مشخص کرده است. همچنین، به تاثیر عمیق عاشقانه بر روح و جان خود اشاره میکند و میگوید که عشق او را مست و شاداب کرده است. شاعر بر این باور است که دیگر نیازی به توبه و زهد ندارد و میخواهد بر لذت عشق تمرکز کند. او با ابراز احساسات خود، به زاهدانی که او را به توبه دعوت میکنند، پاسخ میدهد که این نصیحتها را نخواهد پذیرفت.
هوش مصنوعی: دیشب دوباره به اوج خود رسیدم و وضعیت خوب من دوباره بازگشت. اکنون شانس و بخت نیک نیز همراه من هستند.
هوش مصنوعی: مدتی عقل من تحت تاثیر عشق گم شده بود، اما محبت او مرا به راه دیگری کشاند و دوباره هدایت کرد.
هوش مصنوعی: در خیال من به فکر زهد و توبه و مسائل دیگر بودم، اما ناگهان عشق آن معشوق زیبا از پس پرده ظاهر شد و تمام افکارم را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: حس میکنم مانند غنچهای که هنوز درونش وجود دارد، عواطف و احساساتم را در خود پنهان کردهام. اما حالا با این دود و آهی که برمیخیزد، دیگر نمیتوانم آن را پنهان کنم و همه متوجه میشوند.
هوش مصنوعی: از آب چشمانم در گل فرو رفته بودم، اما آن سرو بلند دوباره مانند بید است و بر روی دست کوتاه من قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت آن خورشید درخشان در دل من همیشه در حال افزایش است و من به مانند شمع، در حال ذوب شدن و کم شدن هستم.
هوش مصنوعی: من هر شب جانم را میدهم، مانند شمعی که در صبحگاه با وزش نسیم زنده میشود و بویش در هر صبح دوباره به وجود میآید.
هوش مصنوعی: دوست من که با زیباییاش دل من را در آتش انداخت، حالا به این زود گذر بودن زندگیام آگاه شده و به من میگوید که دوباره گرفتار خواستههایم نشوم، زیرا دیگر کاری از دستم برنمیآید.
هوش مصنوعی: من از نگاه خمار کنندهی شراب تنها هستم و روز و شب در حال مستیام. این مقداری که از این می دارم برایم کافی است و دیگر نمیخواهم چیزی بیشتر از آن.
هوش مصنوعی: من مانند نَسیمی هستم و نمیخواهم از محبت و زیبایی معشوق دست بکشم. ای زاهد، لطفاً نصیحتهای خود را کمتر کن، زیرا اینطور نمیتوانم به آنها عمل کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من که خمارم، به مسجدها مده راهم دگر
کاین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی
بادهای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر
رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟
[...]
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟
دیده میبندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون میافتد از دیوار کوتاهم دگر
هست در من آتشی سوزان، نمیدانم که چیست؟
[...]
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
میبرد سودای صوف مشکی از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
شب شوم چون مست گویم پوستین بخشم صباح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.