من که خمارم، به مسجدها مده راهم دگر
کاین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر
محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی
بادهای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر
رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟
رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر
مدتی دربسته بودم دیده از دیدار خواب
صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر
روی گندمگون او با من نمیدانم چه کرد؟
این همی دانم که: همچون کاه میکاهم دگر
با زنخدانش مرا میلیست، میدانم که: زود
خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر
هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من
گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر
من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی
چون توان از عشق ببریدن به اکراهم دگر؟
اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن میکند
گو: سفر میکن، که من حیران آن ماهم دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درگیریهای روحی شاعر است. شاعر از دلشکستگی و رنج ناشی از عشق صحبت میکند و میگوید که به جای صلح و آرامش، در بند درد و اندوه عشق است. او در پی آرامش است اما نمیتواند از عشقش جدا شود. نالهها و غمهایش به گوش معشوق نمیرسد و احساس سرگشتگی و ناامیدی او را فراگرفته است. کلیدواژههای شعر شامل عشق، درد، سرگشتگی و ناتوانی در رهایی از این احساسات است. شاعر در انتها به سفر و دوری از این درد اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من دیگر نمیخواهم به مساجد بروم، زیرا اکنون شربت مینوشم و در حالتی دیگر قرار دارم.
هوش مصنوعی: درد و رنج من تماماً ناشی از عشق است و این معذرتخواهی من به خاطر آگاهی از شراب در دهان، که عقل من نیز به آن آگاه است.
هوش مصنوعی: آیا بر کسی که گمراه و در راه خود سردرگم است، رحم نکردی؟ آیا رحمتی بر من نیست، که اکنون من نیز از مسیر خود دور و سردرگم هستم؟
هوش مصنوعی: مدتی به خاطر دوری از او چشمم را بسته بودم، اما ناگهان تصویر او در خواب و خیال به سراغم آمد.
هوش مصنوعی: چهره گندمی او با من چه کرده است، نمیدانم. تنها میدانم که اکنون مثل کاه خرد و بیارزش شدهام.
هوش مصنوعی: من به لبخند او جاذبهای حس میکنم و میدانم که او به زودی مرا به بازی خواهد کشاند و دوباره در دام عشق گرفتارم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر تو دل خود را به حال شبهای پرنالهام ببخشی، اگر صدای ناله و آههایم به گوش تو برسد، دیگر نمیخواهم این درد را ادامه دهم.
هوش مصنوعی: من از کودکی به عشق وابسته بودهام و حالا که گسستند محبت مرا، چگونه میتوانم با اجبار از این عشق جدا شوم؟
هوش مصنوعی: اوحدی اگر امسال تصمیم به رفتن دارد، به او بگو که به سفر برود، زیرا من در زمان دیگری در حیرت و شگفتی هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟
دیده میبندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون میافتد از دیوار کوتاهم دگر
هست در من آتشی سوزان، نمیدانم که چیست؟
[...]
دوش باز آمد به برج آن طالع ماهم دگر
دولتم شد یار و بخت سعد همراهم دگر
مدتی عقلم ز راه عشق گمره گشته بود
جذبه لطفش کشید، آورد با راهم دگر
در خیالم فکر زهد و توبه و طامات بود
[...]
میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
میبرد سودای صوف مشکی از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر
شب شوم چون مست گویم پوستین بخشم صباح
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.