ماه بدر از روی خورشیدم حکایت میکند
وین سخن در جان اهل دل سرایت میکند
گرچه میخواهد که ریزد چشم مستش خون دل
زلفش از روی کرم چندین حمایت میکند
شهر دل معمور میدارد شه عشقش ولی
لشکر شوقش خرابی در ولایت میکند
کی تواند محرم اسرار عشق او شدن
ابلهی کو تکیه بر عقل و کفایت میکند
شکر ایام وصال گل چه داند بلبلی
کز جفای خار نالش یا شکایت میکند
آنکه مست چشم خوبان نیست ای دل! مجرم است
شحنه عشقش بدین معنی جنایت میکند
هست با حق در میان کعبه و دیر و کنشت
چون نسیمی هر کرا فضلش هدایت میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب چشمم دم به دم از دل روایت میکند
قصهٔ جانم به سوز دل حکایت میکند
عاشق مستیم و عقل از خانه بیرون کردهایم
در به در میگردد و از ما شکایت میکند
دست ما بگرفت آن سلطان و ما را برگرفت
[...]
آن که از اوضاع خود دایم شکایت میکند
خاطر دشمن فزون از خود رعایت میکند
میشود سرحلقه روشندلان روزگار
هرکه چون چشم آشنایی را رعایت میکند
نیست ایمن از گزند شوخ چشمان جهان
[...]
پیش خود تا فکر نفع بینهایت میکند
کارفرما کارگر را کی رعایت میکند
ماه نو با روی پر خون شفق را کن نگاه
کان ز داس و دست دهقانان حکایت میکند
فوری از نای وزیر آید نوای راضیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.