عقل و هوش زلفت را دسترس نمی داند
کاروان این منزل پیش و پس نمی داند
صحبت تو را اغیار ملتمس نمی داند
قدر دولت وصلت بوالهوس نمی داند
فیض صحبت گل را خار و خس نمی داند
ای دل اسیران را برده یی به عیاری
سنبل تو پیچیده در کمند طراری
نکته تو را گویم گوش اگر به من داری
لذت گرفتاری معنی جگرخواری
غیر ما وفاداران هیچ کس نمی داند
در صف کمانداران ابروی تو ممتاز است
کاکلت کمندافگن غمزه ناوک انداز است
خال گوشه چشمت چشمه را سرافراز است
چشم خان و مان سوزت مست باده ناز است
سوی کس نمی بیند حال کس نمی داند
هر که دید زلفت را مشک چین نمی خواهد
پیش سبزه خطت یاسمین نمی خواهد
طالب تماشایت عقل و دین نمی خواهد
همدم تمنایت همنشین نمی خواهد
همنشین سودایت همنفس نمی داند
پای کوته ما را چاک دامن ارزانی
کام تنگدستان را خاک مسکن ارزانی
سیدا من و دل را گنج گلخن ارزانی
طایران بستان را سبز گلشن ارزانی
بینوا دل مؤمن جز قفس نمی داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی به معشوق است. شاعر بیان میکند که عقل و درک معمولی نمیتوانند زیبایی و جاذبههای محبوب را درک کنند. او به توصیف ویژگیهای معشوق میپردازد و میگوید که دیگران از ارزش واقعی این عشق بیخبرند. شاعر احساس میکند که تنها عاشقان واقعی، لذت و درد عشق را درک میکنند و این عشق برای آنان بینظیر است. او همچنین به زیباییهای ظاهری معشوق، مانند ابرو و زلف اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند مانند او را درک کند. در نهایت، شاعر از تنگدستی و مصیبت دلباختگان سخن میگوید و احساس میکند که فقط مومنان در قفس عشق هستند و دیگران نمیتوانند این را درک کنند.
هوش مصنوعی: عقل و فهم نمیتوانند به زیباییهای زلف تو دست یابند، و کاروان زندگی نمیداند که در این مسیر چه گذشته و چه خواهد آمد.
هوش مصنوعی: کلام تو برای دیگران از ارزش و اهمیت برخوردار نیست و هیچکس قدر و منزلت خوشبختی و وصالت را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: حضور و همصحبتی با گل، برای خار و خس بیمعناست و نمیتواند ارزش آن را درک کند.
هوش مصنوعی: ای دل، تو همانند کسی هستی که دلهای اسیران را گرفتهای و زیبایی تو مانند سنبل در دام و تلهای پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: اگر به من گوش فرا دهی، نکتهای برایت میگویم که در آن لذتی نهفته است. این لذت، مانند کشش و درد در دل، معنایی عمیق و خاص دارد.
هوش مصنوعی: جز ما وفاداران، کسی دیگر نمیداند.
هوش مصنوعی: در بین کمانداران، ابروی تو بینظیر است. موهای تو بهسان کمند، تیر غمزه تو را مانند نیزهای میزند.
هوش مصنوعی: برجستگی و زیبایی خال در گوشه چشمت، مانند چشمهای است که باعث فخر و افتخار میشود. نگاه پرشور و شوق تو، مانند بادهای مستکننده است که دلها را به اشتیاق میآورد.
هوش مصنوعی: هیچکس به حال دیگری توجهی ندارد و هیچکس از حال دیگران خبر ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی زلفهای تو را ببیند، دیگر هیچ چیزی از زیباییهای طبیعی مثل عطر مشک یا خط سبز یاسمن را نمیخواهد.
هوش مصنوعی: کسی که به دیدن تو مشتاق است، نیازی به عقل و دین ندارد؛ و کسی که در آرزوی توست، نیازی به همنشینی و همراهی ندارد.
هوش مصنوعی: رفیق و هم نشین کسی که به عشق و آرزوهایش دچار است، نمیتواند احساسات او را درک کند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر کوتاهی قدمهایمان، دامنمان پاره میشود و این دامن پر از درد و رنج، برای کسانی که در فقر به سر میبرند، به خانهای تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: من به عنوان یک سید، دل و جانم را به وجوهی از زیبایی و نعمت بخشیدم، در حالی که پرندگان باغ و بستان به سرسبزی و شکوفایی دلانگیز خود میبالند.
هوش مصنوعی: دل مؤمن مانند قفسی است که در آن گرفتار شده و هیچ چیز جز این قفس را نمی شناسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.