گنجور

 
ناصر بخارایی

ای خرده‌ای ز رشک عقیق تو جام می

جان من است لعل تو، جانم فدای وی

قلب شتا در آتش یم کم طلب

عکس می است لیک مناسب به قلب وی

جام جمم بده به سفالین پیاله‌ای

تا کی حدیث جام جم و کاس لعل کی

ای ترک تندخو جفای تو تا به چند

ای شوخ فتنه جوی جفای تو تا به کی

مجنون به جستجوی تو از خویش بی‌خبر

شد فاش همچو نالهٔ چنگ و فغان نی

تا کی دمم دمی که ز دست تو راز من

شد فاش همچو طرهٔ لیلاست حی به حی

ناصر فراقنامهٔ تو کی شود تمام

روز که روزنامهٔ عالم کنند طی