گر بیابد جان شیرین فرصتی
با دهانت تنگ دارد صحبتی
بی لب لعلت که کام جان در اوست
عمر شیرین را نباشد لذتی
هرکه در راه تو شد خاک خوار
یافت در چشم عزیزان عزتی
همچو گندم سینه را بشکافتم
در دلت یک جو نیامد رحمتی
برتکاور بستهام زینِ سفر
زین نکوتر نیست او را زینتی
کردهام عزم غریبی، خیر باد
میروم یاران، خدا را همتی
جان ناصر بر لب آمد در طلب
تا مگر بر کام یابد فرصتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لشکر دنیا ندارد حرمتی
راه حق رو تا بیابی عزّتی
هر که او بنهاد ناخوش سنتی
سوی او نفرین رود هر ساعتی
ای مسلمانان خدا را همّتی
تا کند دلدار با من رحمتی
از وصالش هر زمان بنوازدم
کز فراق افتاده ام در زحمتی
در غم وصل تو بودم عقل گفت
[...]
نیست بی فضل تو جان را قوتی
یا غیاث المستغیثین،رحمتی
گفت با من دار شیخا همتی
تا ببخشد کردگارم دولتی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.