گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

چون همنشین ماه نگردم بر آسمان

آن به که همچو گرد نهم سر بر آستان

با آنکه تیر چرخ ز من سهم می‌خورد

چون قوس پشت من بود از غم گران

اقرار عشق کردم و انکار عاقلی

کز عشق در یقینم و از عقل در گمان

چون آب دیده نقش خیالت لطیف گشت

چون باد یافت بوی نسیم تو شد روان

ای تن چرا تو غافل و فارغ نشسته‌ای

نشنیده‌ای که عزم سفر جزم کرد جان

بیچاره تشنه‌ای که رسد جان او به لب

دلبر به محمل و دل و جانش به کاروان

ناصر چو گرد در عقبش می‌رود به سر

با دوست همچو باد اگر نیست هم‌عنان