هر دم چو باد میبرد از کوی تو نسیم
خوش میکند مشام من از صحبت قدیم
جزئی نباشد از تن من خالی از غمت
چون دفترم اگر تو سراسر کنی دو نیم
من بر زمین نشسته و بیرون ز نُه فلک
کونین خالی از من و من در جهان مقیم
ما و تو و صراحی و راه قلندری
خلق و نعیم دنیی و سودای زر و سیم
ای پیک ره نورد که ره میبری به دوست
پیغام ما بگو چو در آئی در این حریم
مانند قطره شو که به دریا در اوفتد
مردانه رو که فرد بود گوهر یتیم
ناصر قَضات سلسله در پای دل ببست
راه نجات کم طلب از زاهد و حکیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلتنگی خود صحبت میکند و به یاد خاطرات گذشته میافتد. او احساس میکند که هیچ بخشی از وجودش خالی از غم محبوبش نیست و حتی دنیا بدون او برایش معنا ندارد. شاعر به سفر و پیامرسانی اشاره میکند و از فرستاده میخواهد که پیغامش را به دوست برساند. او همچنین بیان میکند که در جستجوی حقیقت و رهایی از دنیا بوده و از زاهدان و حکیمان نمیخواهد که راه نجاتش را نشان دهند. در نهایت، او به وحدت و همنشینی با محبوبش و پیوستن به او در دریای عشق میاندیشد.
هوش مصنوعی: هر لحظه نسیم خوشی که از کوی تو میوزد، بوی خاطرات قدیمی را برایم زنده میکند و من را سرمست میسازد.
هوش مصنوعی: هیچ بخشی از وجودم از غم تو خالی نیست، مثل اینکه اگر تو دفترم را به دو نیم تقسیم کنی، همین طور هر صفحهاش پر از نام تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: من در روی زمین نشستهام و دنیا و آسمانها خالی از من هستند، در حالی که من در این جهان حضور دارم.
هوش مصنوعی: ما و تو، جام شراب و سبک زندگی درویشی، مردم، نعمتهای دنیا و آرزوی طلا و نقره.
هوش مصنوعی: ای پیامرسانی که در سفر به سوی محبوب هستی، وقتی که به این مکان وارد میشوی، پیام ما را به او برسان.
هوش مصنوعی: مانند قطرهای باش که در دریا میافتد. با شهامت به سوی مقصد برو، چرا که فردی هستی که گوهر و ارزشهای خاص خودت را داری.
هوش مصنوعی: ناصر قضا، که در قضاوت و رهبری معروف است، راه نجات را در دل خود جستجو کرد و به هیچکس، حتی زاهدان و حکما، نیاز ندارد. او در پی راه حلهای ساده و معنوی برای نجات است و به دنبال راهنماییهای دیگران نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گولانج و گوشت و گرده و گوز آب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم
والله که روزگار شد از مثل تو عقیم
حقا که چشم چرخ نبیند چو تو کریم
عیبی است در مشیب بعالم درون بزرگ
عیشی است در شباب بگیتی درون عظیم
خود آنزمان کجاست که تن را و عیش را
سستی نبود همدم و پیری نبد ندیم
عهدی که میفشاند درخت صبی ثمر
[...]
خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین
کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم
کاندر شفاست عارضهٔ هر سپید کار
واندر نجات مهلکهٔ هر سیه گلیم
خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش
[...]
ای گاه تربیت صفت ذات تو رحیم
وی گاه صفدری یزک لشکر تو بیم
طاوس سدره در حرمت مرغ خانگی
بطنان عرش کعبهٔ جاه ترا حریم
صیت صداش مشرق ومغرب فرو گرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.