در سر من هست هوای مدام
سوختم از پختن سودای خام
عود بزن، عذر میار ای پسر
خوش نبود عذر مرا ای غلام
جان به لب آورد ز تلخی قدح
وز لب شیرین تو نگرفت کام
نور دهد خانهٔ چشم مرا
پرتو خورشید می از عکس جام
بندهٔ خاصیم، مده انتظار
گر نظری میکنی از لطف عام
از خم ابرویِ تو محراب داشت
یافت از آن بیت حرام احترام
رفت چو ناصر به حجاز از عراق
هر که خبر یافت ز سرّ مقام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل چه آورد ز گردون پیام
خاصه سوی خاص نهانی ز عام؟
گفت: چو خورد نیست فلک را قرار
نیست درو نیز شما را مقام
وام جهان است تو را عمر تو
[...]
خواجه قوام الدین صدر انام
آنکه بدو یافت شریعت قوام
بر در او عقل فروتر گدای
بر سر او چرخ کمینه غلام
مسند او تکیه گه شرع و عقل
[...]
عقدِ پرستش ز تو گیرد نظام
جز به تو بر هست پرستش حرام
ای ز تو ایّام رسیده بکام
داده شکوه تو جهان را نظام
خاصگیان حشمت عقل و روح
نوبتیان در تو صبح و شام
همچو وداعست دلیل فراق
[...]
یا قمرالحسن مزیلالظلام
جد بطلوع مع کاس المدام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.