خراب کردهٔ چشمان پرخمار توام
به هم آمده زلف تابدار توام
مرا مران تو به خواری که زار میمانم
اگر چه خوارم و زارم، نه خوار و زار توام؟
به دوستی که مکن دشمنی تو با دل من
چه دوستی که ندانی که دوستدار توام؟
خیال زلف تو با خاطرم همیگوید
که من شکسته پریشان روزکار توام
دلم برفت و به جان این خبر رسید ز او
بیا، بیا، که من اینجا در انتظار توام
قرار دادی و گفتی که با تو پیوندم
سر از قرار مگردان که بیقرار توام
تنم چو شمع بسوزد تمام سر تا پای
اگر تو را به زبان بگذرد که یار توام
نه روی حور همیخواهم و نه باغ بهشت
تنعم است مرا اینکه در جوار توام
شبی بگفت به ناصر خیال دوست مرنج
که من چو اشک شب روز در کنار توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیار باده که دیر است در خمار توام
اگرچه دلق کشانم نه یار غار توام
بیار رطل و سبو کارم از قدح بگذشت
غلام همت و داد بزرگوار توام
در این زمان که خمارم مطیع من می باش
[...]
اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام
اگر گشاده جبینم گل بهار توام
اگر چه چون ورق لاله نامه ام سیه است
به این خوشم که جگرگوشه بهار توام
چرا عزیز نباشم، نه خار این چمنم؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.