میشود در تاب چشم روشنش
گر بود پروانه در پیرامنش
تا بدیدم صبر من سیماب شد
در بر سیمین دل چون آهنش
نبود آن مه را زیانی گر شوم
چون عطارد خوشهچین خرمنش
لالهٔ رویش همیبیند چمن
لال میگردد زبان چون سوسنش
ساقیا از حلق شیشه خون بریز
چند باشد خون رز در گردنش
غنچه را سر در گریبان از حیاست
خیز و بر کن ای صبا پیراهنش
گر ببیند حال من از جور دوست
دشمن من رحم آید بر منش
در دل تیره اگر تنگ است جای
مینشانم بر دو چشم روشنش
گر شود ناصر به خواری خاک راه
گرد ننشیند همی بر دامنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد که تیغ آرد زند در گردنش
پارهٔ نان داد آن ساعت زنش
مرغ کاب شور باشد مسکنش
او چه داند جای آب روشنش
رشک میبر بر سگان ای سگ منش
همچو سگ میکش ز دو نان سرزنش
دل که در دستم نیامد دامنش
چون شفق در خون زدم پیراهنش
نیست عیب ار دوست میدارم منش
با چنان رویی که دارد دشمنش؟
دشمن از دستم گریبان گو: بدر
من نخواهم داشت دست از دامنش
از دری کاندر شود ماهی چنین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.