غنچه بر احوال عالم خنده زد، دلشاد شد
دل به زر در بست گل، دوران او بر باد شد
اهل دنیا همچو سبزه پایمال انجماند
سرو بستان آنکه از بند جهان آزاد شد
در جهان بیخونِ دل سیمی نیاید در کنار
این قدر ما را ز آب دیده پیشافتاد شد
رفته باشم من ز یاد خلق و در یادم بود
این سخن کامروز از پیر مغانم یاد شد
عقد ما با دختر زر تازه گردان ساقیا
کاین قضای سرنوشت از بخت مادرزاد شد
مینهد زلف سیهپوش تو سر بر روی خاک
آن شکسته دل مگر در حلقهٔ زهاد شد
عاقبت طرفی نبندد همچو خنجر زان میان
هر که اندر آتش عهد تو چون پولاد شد
باد میگویند بوئی دارد از خاک درت
خاک راه باد خواهم هر چه بادا باد شد
آتش پنهان ناصر ناله پیدا میکند
راز بلبل در جهان مشهور از فریاد شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و سرزندگی غنچهای اشاره میکند که در عالم خنده میزند و دلشاد است. او به زردی و پندار دنیا و زوال آن پرداخته و از آزاد بودن سرو بستان در مقابل بندهای این دنیاست. شاعر به درد و رنجهای انسانی و دوری از یاد خلق اشاره میکند و از پیر مغان حکمتهایی میآموزد. در نهایت، شاعر به عشق و سرنوشت اشاره میکند و بیان میکند که درد و راز عشق همواره در دل انسانها وجود دارد و فریاد و نالههای دلbroken همواره به گوش میرسد.整体来说، شعر به مضامین عشق، آزادی، و سردرگمیهای انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: غنچهای با خنده به دنیا نگاه کرد و دلش شاد شد؛ اما همه چیز به سرعت تغییر کرد و دوران شادیاش از بین رفت.
هوش مصنوعی: مردم دنیا مانند سبزهای هستند که زیر پا و نادیده گرفته میشوند، اما سرو باغ، کسی است که از بند و زنجیرهای جهان رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: در این دنیا که دلها خالی و بیاحساس شدهاند، هرگز کسی با دل سیمی و سرد در کنار ما نخواهد آمد. پیشتر از این، اشک ما به کنار آمده است.
هوش مصنوعی: من از یاد مردم رفتهام، اما این گفته از طرف پیر مغان در ذهنم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: عقد ما با دختر زر تازه، یعنی ازدواج ما با دختری از خانوادهای ثروتمند و با ویژگیهای خوب، به دست تو، ساقی، شکل گرفته است. این موضوع نشاندهنده این است که تقدیر و سرنوشت ما از قبل به همین شکل رقم خورده و به لطف بخت و اقبال مادرزاد ما بوده است.
هوش مصنوعی: زلفهای سیاه تو بر خاک میافتد و دلشکستهای به خاطر تو، شاید در جمع زاهدان قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، هیچکس به مانند یک خنجر رابطهای برقرار نخواهد کرد، زیرا هر کس که در آتش وفای تو قرار گیرد، همچون فولاد مستحکم میشود.
هوش مصنوعی: باد میگوید بویی از خاک تو دارد و من هم به دنبال آن بو میروم، هرچه هم که پیش بیاید، برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: آتش نهان در دل ناصر به تدریج به تلاطم درمیآید و صدای نالهاش نمایان میشود. همچنین رازی که بلبل در دل دارد، به واسطه فریادش در دنیا شناخته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون رسوم شاهی از دور فلک بنیاد شد
از دو سلطان احمد این ویرانه کاخ آباد شد
دارد این خرم ز آب تیغ باغ داد را
آنچنان کز آب جام آن رونق بغداد شد
چون کشید این خوان جود و مکرمت گرد جهان
[...]
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد
خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد
وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا
کز جفا و جور او عالم پر از فریاد شد
در غم هجران او بگذشت عمر من دریغ
[...]
دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد
این خراب آباد آخر آهنین بنیاد شد
غیرت عاشق ز کار سخت گردد بیشتر
بیستون سنگ فسان تیشه فرهاد شد
گرچه از خط کم شود گیرایی حسن بتان
[...]
در زمان دولت «شاه سلیمان » احتشام
آنکه از معماری عدلش، جهان آباد شد
زهره ظالم، ز بیم آن شه با عدل و داد
آب شد، چندانکه سیل خانه بیداد شد
از خزان رنگ زردی در ریاض عهد او
[...]
کاخ ظلم و کفر و کین یکباره بی بنیاد شد
خانه ویران دین از دست حق آباد شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.