گنجور

 
واعظ قزوینی

در زمان دولت «شاه سلیمان » احتشام

آنکه از معماری عدلش، جهان آباد شد

زهره ظالم، ز بیم آن شه با عدل و داد

آب شد، چندانکه سیل خانه بیداد شد

از خزان رنگ زردی در ریاض عهد او

راستی هرکس چو سرو آورد پیش، آزاد شد

خسروی، کز زور عدلش بیستون ظلم را

آه مظلومی تواند تیشه فرهاد شد!

برق از کشتی خورد گردانه یی در عهد او

از خجالت خواهد آتش آب در فولاد شد!

رو، در آبادی جهان را چون زیمن عدل اوست

این بنای خیر از توفیق حق بنیاد شد

چیست این دلکش بنا؟ مهمانسرایی بهر خلق

کز ورودش رنج راحت گشت و، غمگین شاد شد!

این سرا، از بس که باشد دلنشین، نبود عجب

گر غریبان را در این منزل وطن ازیاد شد

نی سرا، کز راه تحصیل دعای مغفرت

میتواند با نیش را ارشد اولاد شد!

با نیش ز آن گنج ها اندوزد از نقد ثواب

مستغلی این چنین کم در جهان بنیاد شد

یافت چون اتمام،واعظ کرد تاریخش رقم:

«آن سرا نیز از بنای این سرا آباد شد»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode