گنجور

 
ناصر بخارایی

هر که بر ابروی و چشمت نگران خواهد شد

عاقبت کشتهٔ آن تیر و کمان خواهد شد

اگر آن روی دلارای نخواهی پوشید

فتنهٔ عالم و آشوب جهان خواهد شد

حلقه‌ای گر ز سر زلف سیه بگشائی

در شب تیره مه و مهر نهان خواهد شد

هر که پیشت سر تسلیم نهد همچون چنگ

در خرابات مغان موی‌کشان خواهد شد

همچو خاکم به درت خوار، ولی بعد از من

خاک من سرمهٔ صاحب‌نظران خواهد شد

گر چه معشوق نیارد سخن من در گوش

عاشقان را سخنم ورد زبان خواهد شد

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد شد

ناصر از راه عراق ار نرود سوی حجاز

چون نی از دست مخالف به فغان خواهد شد