چو عشقت چنگ غم در جان من زد
دل از شادی روان جان داد و تن زد
من اول رهبر اسلام بود
به آخر قول مطرب راه من زد
صبا بوئی ز خاک کویت آورد
ز گل چاکی به جیب پیرهن زد
سحرگه غنچه دعوت با رخت کرد
چنارش دست غیرت بر دهن زد
نسیم صبح بر زلف تو بگذشت
حرامی کاروانی از ختن زد
ز سنبل حلقه حلقه بر گل آویخت
ز سوسن دسته دسته بر سمن زد
رواجی یافت دینار معانی
که ناصر سکهای نو بر سخن زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو دید آن دلو شد در دلو تن زد
به دستان دست محکم در رسن زد
نشست و داد دل بر مرگ وتن زد
فسون گفت آنچه نفسش بر دهن زد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.