اگر دلبر ز ما دل برنگیرد
دل من غیر او دلبر نگیرد
اگر زر در میان نبود کمر را
میان دوست را دربر نگیرد
صبا دم میدهد گل را ولیکن
نخواهد خورد دم تا زر نگیرد
خیال دوست در چشمم نیاید
که او را دیده در گوهر نگیرد
برو زاهد که تو بادی و من شمع
دم سرد تو با من درنگیرد
به تنهائی توان ملکی گرفتن
که سلطان با همه لشکر نگیرد
دل ناصر شود چون غنچه پر خون
به دور گل اگر ساغر نگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلاف آن شد که با من در نگیرد
گُل آرد بید، لیکن بَر نگیرد
چه گویم با تو چون می درنگیرد
فغان زین دل که دل میبرنگیرد
سماع صوفیان می درنگیرد
که آتش هیزمی را تر نگیرد
یقین میدانک جسمانیست آفت
مکوپ این دست تا پا برنگیرد
بیابد خلوت عشرت مسیحا
[...]
به عالم فتنه ای تا در نگیرد
کسی کامی ز عالم بر نگیرد
ولی این ناز هر جا درنگیرد
بود کس کش به کاهی بر نگیرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.