سیل خون جگرم از سر ما میگذرد
بر من خسته چه گویم که چهها میگذرد
باد کو راه گذر بر سر کویت دارد
خبرش نیست که بر دام بلا میگذرد
ای طبیب من شوریده، دلِ ریش مرا
چارهای ساز که کارش ز دوا میگذرد
رفت عمرم به هوای رخت ای عمر عزیز
آه از این عمر که بر باد هوا میگذرد
از وفا روی نتابد دل ناصر به وفات
عمر آن است که در راه وفا میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد
تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست
[...]
یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد
پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
[...]
از اسیران تو چه دانی که چهها میگذرد
کوه بیتاب شود آنچه به ما میگذرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.