یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد
پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
تا چرا باد بد آن زلف دوتا می گذرد
بر سر کوی تو باید بسر و چشم گذشت
مدعی چشم ندارد که به پا می گذرد
رفت در آه و فغان بی تو مرا عمر دراز
آه ازین عمر که بر باد هوا می گذرد
تیر مژگان ترا هیچ سپر مانع نیست
که به یک چشم زدن از همه جا می گذرد
نرود عکس لب لعل تو از چشم کمال
در زجاجیست می از شیشه کجا می گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این poem به عشق و یاد معشوق میپردازد. شاعر میگوید که یاد روی معشوق همیشه در ذهنش است و زندگی او به خاطر این یاد، در صفا میگذرد. او اشاره میکند که هیچکس نمیتواند به راز و حالتهای درونی او نزدیک شود و غصههایش از دوری معشوق بر او سنگینی میکند. همچنین از گذر زمان و حیاتش بدون معشوق شکایت دارد، و به تاثیر عمیق زیبایی و چشمان معشوق بر دل میپردازد. در نهایت، شاعر به شدت به خاطر عشق و زیبایی معشوق احساس نگرانی و دلبستگی میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو در ذهن ما میآید، تمام لحظههایمان پر از صفا و آرامش میشود.
هوش مصنوعی: چشم کسی به رازهای ذهن و احساسات تو آشنا نیست، پس بیخبر از زندگی تو، مردمی که غریبهاند، به راحتی از کنار تو عبور میکنند.
هوش مصنوعی: در دل کسانی که در آرزوی وصال معشوقند، غم و اندوهی وجود دارد که همیشه آنها را آزار میدهد. این غم آنقدر شدید است که مانند دو رشته زلف معشوق در باد میرقصد و با هر نسیم، درد آنها را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: در مسیر تو باید با سر و چشم خود را فدای تو کنم، زیرا مدعی نیست که لایق ورود به این راه باشد.
هوش مصنوعی: زندگی من بدون تو پر از درد و ناله شده است و حسرت به دل، از عمر طولانی که مثل نسیمی بیهوده میگذرد.
هوش مصنوعی: تیر مژگان تو هیچ مانعی را نمیشناسد و به راحتی از هر جایی عبور میکند.
هوش مصنوعی: عکس لبان سرخ و زیبا تو هرگز از دیدگان کمال نمیرود، زیرا آن مانند میای است که در یک شیشهی زجاجی قرار دارد و هرگز از آن خارج نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد
تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست
[...]
سیل خون جگرم از سر ما میگذرد
بر من خسته چه گویم که چهها میگذرد
باد کو راه گذر بر سر کویت دارد
خبرش نیست که بر دام بلا میگذرد
ای طبیب من شوریده، دلِ ریش مرا
[...]
از اسیران تو چه دانی که چهها میگذرد
کوه بیتاب شود آنچه به ما میگذرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.