هر شب از سینه من تیر بلا می گذرد
تو چه دانی که برین سینه چها می گذرد؟
دل، اگر سنگ بود طاقت آتش نبود
آنچه از غمزه او بر دل ما می گذرد
گر جفایی کند آن شوخ، مرا عیبی نیست
گو بکن، لیک ز اندازه چرا می گذرد؟
عاشقان را همه عمر از پی نظاره تو
شب به زاری و سحرگه به دعا می گذرد
یارب، این باد سحر از چه چنین خوش بوی است؟
مگر اندر سر آن زلف دو تا می گذرد
تو چه مرغی کاثرت نیست که از سوز دلم
سوخت هر مرغ که بر روی هوا می گذرد
خسروا، بگذر از اندیشه خوبان کامروز
موسم فتنه و ایام بلا می گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که هر شب بر دلش میگذرد، سخن میگوید و به معشوقش اشاره میکند که چگونه با غمزههایش دل او را میآزارد. او میگوید که حتی اگر دل مانند سنگ باشد، تحمل آتش عشق و غم غیرممکن است. شاعر میپرسد اگر معشوقش جفایی کند، ایرادی ندارد، ولی چرا این جفاها باید زیاد شود. عاشقان همیشه در پی دیدن معشوق خود هستند و شبها به زاری و صبحها به دعا میگذرانند. همچنین او بادی خوشبو را میبیند و به این فکر میکند که آیا این عطر از زلف معشوقش میآید. در پایان، از معشوق میخواهد که از اندیشهها و فکرهای خوبان بگذرد، زیرا دوران فتنه و بلا در حال گذر است.
هوش مصنوعی: هر شب درد و رنجی بر دل من میگذرد، اما تو نمیدانی که چه حوادثی در دل من رخ میدهد.
هوش مصنوعی: اگر دل سنگ هم بود، از پس آتش نمیآمد، آنچه که از نگاههای او بر دل ما میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر آن معشوقهی نازنین و بازیگوش، به من بیمهری کند، عیبی ندارد و میگویم هر چه میخواهد بکند، اما چرا این بیمهری او از حد و اندازه فراتر میرود؟
هوش مصنوعی: عاشقان تمام عمرشان را به خاطر تماشای تو صرف میکنند و شبها با اندوه و صبحها با دعا به سر میبرند.
هوش مصنوعی: ای خدای من، این نسیم صبح چرا اینقدر خوشبو است؟ آیا بویی از آن دو زلف زیبا و دلربا میآید؟
هوش مصنوعی: تو چه پرندهای هستی که تو را نمیبینم؛ چون هر پرندهای که در آسمان پرواز میکند، سوختن دل من را حس نمیکند.
هوش مصنوعی: از افکار و نگرانیهای افراد خوب بگذر و توجهی به آنها نداشته باش، چون اکنون زمان بحران و مشکلات است و این وضعیت نیز سپری خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد
چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد
پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
[...]
سیل خون جگرم از سر ما میگذرد
بر من خسته چه گویم که چهها میگذرد
باد کو راه گذر بر سر کویت دارد
خبرش نیست که بر دام بلا میگذرد
ای طبیب من شوریده، دلِ ریش مرا
[...]
از اسیران تو چه دانی که چهها میگذرد
کوه بیتاب شود آنچه به ما میگذرد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.