گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

جان جوهر پاک است و تن ار سرو روانت

تن پیش تنت ریزم و جان بر جانت

تو در دل من ساکن و من در طلب تو

جویان شده فریاد زنان گرد جهانت

در خاک بجوید دل من روز اجل را

یابد مگر از جان لب من بوی دهانت

موئی نکنی فرق میان من و مویت

وان نیز به فرق تو کنم هم هست میانت

ابروت کمان و مژه تیر است، رها کن

تا بوسه دهد صید تو بر تیر و کمانت

تو نار خلیلی و تن من بت آذر

سوزد دهن من اگر آرم به زبانت

ای عاشق فرزانه که سر رشتهٔ تقدیر

در گرد جهان می‌ببرد گرد جهانت

جویان شُعیبی، ببُر از صحبت فرعون

تا مار عصایت شود و گرگ شبانت

ناصر به یکی کام و زبان از تو چه گوید

سوسن به زبانها نکند شرح و بیانت

 
 
 
سعدی

جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

مویی نفروشم به همه ملک جهانت

شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت

تو خود شکری یا عسلست آب دهانت

یک روز عنایت کن و تیری به من انداز

[...]

صائب تبریزی

ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت

گردون مطوق یکی از فاختگانت

بر کوتهی بینش خود داد گواهی

آن کس که نشان داد برون از دو جهانت

پنهانتر ازانی که توانت به نشان یافت

[...]

واعظ قزوینی

در چشم شناسای ره و رسم امانت

دزدیدن گردن بود از تیغ خیانت

پوشیده نظر، دیده ور از یاری مردم

کور است که دارد ز عصا چشم اعانت

یک فایده خواری ما اینکه عزیزان

[...]

آشفتهٔ شیرازی

دانی چه تمیز است میان تن و جانت

تو جان جهانی و بود جسم جهانت

با تلخی جان باختنم کام نه تلخ است

نامم ببری گر دم رفتن بزبانت

ظلمات خم زلف سیه من چو سکندر

[...]

فروغی بسطامی

ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت

وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت

خرسند شکاری که نشینی به کمینش

قربان خدنگی که رها شد ز کمانت

تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه