همچو رخسار تو مه بر گوشهٔ افلاک نیست
همچو بالای تو سروی در چمن چالاک نیست
مهر حسنی دارد اما نیست ایمن از زوال
گل تو را ماند دریغا دامن گل پاک نیست
یا رب اجزای وجودت از چه درخور کردهاند
کین همه حسن و لطافت حد آب و خاک نیست
باک از آن دارم که از من بر دلت باشد غبار
گر اجل از من برانگیزد غباری باک نیست
غنچه هر شب در هوایت میدهد خود را به باد
بی سبب پیراهن گل هر سحرگه چاک نیست
راه بخشم بر درِ خود تا در آمیزد به خاک
گر چه این شخص ضعیفم کمتر از خاشاک نیست
ناصرش میگفت چون کُشتی به فتراکم ببند
گفت این صید از ضعیفی قابل فتراک نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ظرافت معشوق اشاره دارد و بیان میکند که مانند چهره او در آسمانها وجود ندارد و مانند قامتش در باغها درختی چالاک نیست. شاعر با ابراز محبت به محبوب، به زوال زیباییها و عدم ایمنی آنها از نابودی میپردازد و حسرت از دست دادن دامن پاک گل را حس میکند. او از وجود طراوت و لطافت معشوق تعجب میکند که چطور چنین زیباییای با آب و خاک مرتبط است. همچنین، نگرانی خود را از غبار روی دل محبوب ابراز میکند و در نهایت، با اشاره به ضعف خود، میگوید که حتی از خاشاک هم کمتر است. شعر به نوعی فراق و همدلی با معشوق را نشان میدهد و از عشق و زیبایی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند ماهی است که در آسمان وجود ندارد و همچون قامت بلند تو، در باغها سروی چابک پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی حسن شکیبایی دارد، ولی هیچکس از از دست دادن آن مصون نیست. همانطور که گلها عمر کوتاهی دارند و پاکی و زیبایی آنها دائم نمیماند، دامن گل نیز از آسیب و کمحالی در امان نیست.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، اجزای وجود تو به چه نحوی آفریده شدهاند که این همه زیبایی و نرمی نمیتواند تنها به حد و مرز آب و خاک محدود باشد؟
هوش مصنوعی: من نگران این هستم که بر دل تو آثاری از من بماند، اما اگر مرگ مرا از دنیا ببرد، دیگر از هیچ چیزی نگران نخواهم بود.
هوش مصنوعی: هر شب غنچه به خاطر تو خود را به باد میسپارد و بدون هیچ دلیلی، پیراهن گل هر صبحگاه پاره نمیشود.
هوش مصنوعی: من در را بر خودم باز میکنم تا خاک و زمین با هم درآمیزند، هرچند که من این انسان ضعیف، ارزشی کمتر از تکهای خاشاک ندارم.
هوش مصنوعی: ناصرش میگفت: وقتی که کمبودها و تنگناها را مانند صید در نظر بگیریم، باید بدانیم که این صید به خاطر ضعفش نمیتواند در تنگنای ما گرفتار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
بحر را از پنجه خونین مرجان باک نیست
نیست اگر آب حیا در چشم گردون گو مباش
شکرلله تخم امیدی مرا در خاک نیست
گل به گلچین دست داد و بلبل از غیرت نسوخت
[...]
عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست
عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست
کار ما را از نگاهی می تواند ساختن
گردش چشم تو مثل گردش افلاک نیست
عشق را الفت به قدر نسبت آمد شعله را
[...]
گر زمین از جا رود، آزادگان را باک نیست
همچو نخل موم، ما را ریشهای در خاک نیست
نیست حرف آرزو بر گفتگوی ما سوار
همچو باد انفاس عیسی مرکب خاشاک نیست
طایر همت نمیگنجد در این تنگآشیان
[...]
عشق اگر سوزد بر آتش حسن او را باک نیست
شعله را پروای جان افشانی خاشاک نیست
بی فریب زلف او رام گرفتاری شدیم
صید ما را یک سر مو منت از فتراک نیست
اشک اگر افشای رازت کرد از مژگان مبین
[...]
آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
هیچکسغیر از جبینآنجا قدمبر خاک نیست
گریهکو، تا عذر غفلت خواهد از ابرکرم
میکشد رحمتتریتا چشم ما نمناک نیست
خاک میباید شدن در معبد تسلیم عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.