ناله یادت میدهد کز بیدلانت یاد نیست
لیک او باد است و از وی حاصلی جز باد نیست
در رهت از ناتوانی آب چشمم میبرد
دیگرم جز اشک گلگون هیچ استعداد نیست
ز آتش عشق تو سوزد خلوت دل هر زمان
خانهٔ هستی ما ز آن رو قوی بنیاد نیست
دلبر شیرین به عالم صد هزارانند و لیک
عاشق شوریده و شیرینتر از فرهاد نیست
کوی جانان دور و شب تاریک و جان بارِ گران
قاصد ما باد و آن طاقت که او را باد، نیست
گر به گوش او رسد فریاد، فریادم رسد
کی رسد چون از ضعیفی طاقت فریاد نیست
ناصرا در راه معنی بیش ازین بیشی مجوی
سعی ما باطل بود چون بخت مادر زاد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد عشق و فقدان است. شاعر میگوید یاد عشق یادآوری تلخی است، زیرا هیچ نتیجهای جز حسرت به دنبال ندارد. او در مسیر عشق، به شدت دچار اضطراب و بیتابی شده و تنها چیزی که از او باقی مانده، اشک و غم است. طعنه به آتش عشق میزند که دل را میسوزاند و زندگی را متزلزل کرده است.
شاعر اشاره میکند که اگرچه در دنیا عاشقان بسیاری هستند، اما هیچکدام به اندازهی او عاشق و پرشور نیستند. فاصله و تاریکی راه به سمت معشوق، احساس سنگینی را بر دوش او میآورد. او تأکید میکند که حتی اگر فریاد زند، به دلیل ناتوانیاش به جایی نخواهد رسید و در نهایت بیان میکند که تلاشهایش بیمعناست چون بخت و شانس به او یاری نمیرساند.
هوش مصنوعی: نالههای یاد تو به من میآموزد که از دل تو خبری نیست، اما این ناله فقط صدای باد است و از آن چیزی جز صدای باد به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: در راه تو به خاطر ناتوانیام، اشکهایم مرا میبرد و جز اشکهای سرخ، هیچ چیز دیگری در وجودم نیست.
هوش مصنوعی: از آتش عشق تو، هر لحظه دل خلوت ما میسوزد و خانه وجود ما به همین دلیل، پایههای محکمی ندارد.
هوش مصنوعی: معشوقان در دنیا بسیارند، اما عاشق دیوانه و شیرینتر از فرهاد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات خود در مورد فاصله و جدایی از محبوب اشاره میکند. او در فضایی تاریک و دور از معشوق قرار دارد و بار سنگینی را بر دوش میکشد. پیامآور عشق او در این حال، دلیلی برای ناامیدیاش را مطرح میکند، زیرا طاقت او در این شرایط به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر فریاد من به گوش او برسد، اما از آنجایی که به خاطر ضعف خود نمیتوانم فریاد بزنم، به کجا میتواند برسد.
هوش مصنوعی: ناصرا، در جستجوی معنا بیشتر از این نباش. تلاش ما بیهوده است زیرا بخت و سرنوشت انسان به سادگی تغییر نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست
بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
داده ام انصاف و شد معلوم من کاندر جهان
هیچ کس را خاطری از بند غم آزاد نیست
من که از من عالمی شادند چون می بنگرم
[...]
عید شد یک دل نمی بینم که اکنون شاد نیست
جز دل خود کین زمان هم از غمت آزاد نیست
کی توانم بهر عیدی با تو گستاخی نمود
چون مرا پیش تو یارای مبارکباد نیست
چون کنم قصد سخن نام تو آید بر زبان
[...]
آه ازین گردون دون کزوی کسی دلشاد نیست
داد کز بیدادِ او ، هرگز دلی آزاد نیست
سر و نازی گر بر آردهم خود از بیخش کند
هیچ کار چرخ بی بنیاد بر بنیاد نیست
بسکه از مرگ جوانان خانه ویران میکند
[...]
باغبان لطف قد آن سرو در شمشاد نیست
کی نماید تربیت جایی که استعداد نیست
گر خط دور لبت را بر زبان آرم مرنج
نقش شیرین را ضرر از تیشه فرهاد نیست
ساغر خونابه دل بسته ره بر ناله ام
[...]
صومعه دیدم به جز مشتی بروت باد نیست
جز عصای آبنوس و شانه ی شمشاد نیست
بی نفس ارباب معنی زندگانی می کنند
لیک یک مو بر تن ای جمع بی فریاد نیست
وصف جنت کم کن ای رضوان که در بستان عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.