گنجور

 
ناصر بخارایی

عشق پدیدار هست، یار پدیدار نیست

پرتو دیدار هست، یاری گفتار نیست

در ره او سالها، رفتم و سودی نداشت

بر در او بارها، آمدم و بار نیست

دعوی یاری او، کردم و سودی نبود

یاری ما باطلست، یار اگر یار نیست

بر سر بازار عشق، یار به جان می‌خرند

گر چه که سودای عشق بر سر بازار نیست

ترک همه کار و بار، کردم و سودای عشق

کار من است و مرا، بهتر ازین کار نیست

خواستم از زلف او، رشتهٔ زنار و گفت

رو که چو تو مشتری، لایق زنار نیست

ناصر طوطی شو و عشق چو پروانه باز

میل به شکر مکن، جای تو جز نار نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست

پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست

غصه در آن دل بود کز هوس او تهیست

غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست

ای غم اگر زر شوی ور همه شکر شوی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
کمال خجندی

عاشق بی درد را بر در او بار نیست

محرم این بار گاه جز دل افگار نیست

هست من خسته را پیش تو مردن هوس

جز هوس زیستن در سر بیمار نیست

دل بجز انکار زهد کار ندارد دگر

[...]

کلیم

از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست

تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست

دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی

گل بسری می زند کش غم دستار نیست

گاهی خاشاک سیل، گاه خس شعله باش

[...]

طبیب اصفهانی

عیب مکن جان من گرمی بازار نیست

بنده شایسته‌ام، خواجه خریدار نیست

باکه توان گفت این کز ستم او مرا

شکوه بسیار هست قوت گفتار نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه