عشق پدیدار هست، یار پدیدار نیست
پرتو دیدار هست، یاری گفتار نیست
در ره او سالها، رفتم و سودی نداشت
بر در او بارها، آمدم و بار نیست
دعوی یاری او، کردم و سودی نبود
یاری ما باطلست، یار اگر یار نیست
بر سر بازار عشق، یار به جان میخرند
گر چه که سودای عشق بر سر بازار نیست
ترک همه کار و بار، کردم و سودای عشق
کار من است و مرا، بهتر ازین کار نیست
خواستم از زلف او، رشتهٔ زنار و گفت
رو که چو تو مشتری، لایق زنار نیست
ناصر طوطی شو و عشق چو پروانه باز
میل به شکر مکن، جای تو جز نار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشق و معشوق است. شاعر میگوید که عشق وجود دارد اما یار و معشوق در دسترس نیستند. او سالها در پی عشق بوده و بارها برای دیدن یار تلاش کرده اما نتیجهای نگرفته است. ادعای یاری او بیفایده بوده و یاری در غیاب یار معنایی ندارد. در بازار عشق، افراد فقط به دنبال یار هستند، اما آنچه که واقعاً ارزشمند است عشق است، نه سود. شاعر تمام کارهای خود را رها کرده و فقط به عشق فکر میکند، زیرا برای او هیچ کاری بهتر از عشق نیست. او اشاره میکند که زیبایی و زلف یار برای او جذاب است، اما یار هیچ کس را شایسته نمیداند. در نهایت، شاعر از عشق میخواهد که مانند یک پروانه به دور شکر بچرخد و از آن لذت ببرد، زیرا در این مسیر جز دوزخ چیزی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: عشق وجود دارد، اما یار قابل مشاهده نیست. نشانههایی از دیدار به چشم میخورد، اما کلامی از یار نمیشنویم.
هوش مصنوعی: در طول سالها برای رسیدن به او تلاش کردم، اما هیچ نتیجهای نداشت. بارها به درگاهش آمدم، اما هیچ کمکی از او دریافت نکردم.
هوش مصنوعی: من ادعای کمک او را کردم، اما نتیجهای نداشت. کمک ما بیفایده است، اگر او واقعا یار نباشد.
هوش مصنوعی: در میدان عشق، مردم با جان و دل عشق خود را میخرند، هرچند که در این بازار خبری از دلبستگی واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، تمام کارها و مشغلههای زندگی را رها کردهام، و فقط به عشق فکر میکنم؛ هیچ کاری برای من بهتر از این نیست.
هوش مصنوعی: خواستار این بودم که از موی او، کمربندی بهدست آورم، اما او گفت برو، چون تو شایستهٔ آن کمربند نیستی.
هوش مصنوعی: به مانند طوطی باش و در عشق مانند پروانه، به شیرینی متمایل نشو، زیرا جای تو جز آتش نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
غصه در آن دل بود کز هوس او تهیست
غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست
ای غم اگر زر شوی ور همه شکر شوی
[...]
عاشق بی درد را بر در او بار نیست
محرم این بار گاه جز دل افگار نیست
هست من خسته را پیش تو مردن هوس
جز هوس زیستن در سر بیمار نیست
دل بجز انکار زهد کار ندارد دگر
[...]
از کمی مشتری جنس سخن خوار نیست
تحفه گرانقیمت است جوش خریدار نیست
دست قضا همچو شمع در چمن خوشدلی
گل بسری می زند کش غم دستار نیست
گاهی خاشاک سیل، گاه خس شعله باش
[...]
عیب مکن جان من گرمی بازار نیست
بنده شایستهام، خواجه خریدار نیست
باکه توان گفت این کز ستم او مرا
شکوه بسیار هست قوت گفتار نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.