گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

مرا تا کی دواند آرزوی دل به هر سویی

مبادا هیچ کس را در جهان فرزند بدخویی

کمند آرزو در دست می گردم در این صحرا

تسلی می دهم خود را به نقش پای آهویی

ز دیوار بدن از ضعف پیری متکا دارم

نمی گردم چو طفل صورت از پهلو به پهلویی

تهیدست آمدم امروز در بازار خودبینان

خریداری نکرد آئینه ام را آدمی رویی

تمنای ز پاافتادگان خم کرد پشتم را

خورم چون غنچه خون بینم سری را گر به زانویی

ز چشم قبله همچون طاق کسری دور افتاده

نگه را کرده ام تا مارپیچ طاق ابرویی

مسخر کرده بودم در جوانی نفس سرکش را

کمان کهنه ام را در برابر نیست بازویی

دماغم خشک شد چون شانه از بوی پریشانی

کجا دست نسیم صبحدم واکرده گیسویی

گدا از خوان ارباب کردم لب خشک می آید

بشوی ای آرزو دست از طمع نم نیست در جویی

به پای لاله و گل روزگاری غنچه گردیدم

بزدم از گلستان جهان ای سیدا بویی

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

عراقی

گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی

برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی

به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می‌یابم

وگر‌نه بی‌تو از عیشم نه رنگی مانْد و نه بویی

به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم

[...]

مولانا

بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی

چو شعری نور افشانی و زان اشعار برگویی

به جان جمله مردان به درد جمله بادردان

که برگو تا چه می‌خواهی و زین حیران چه می‌جویی

از آن روی چو ماه او ز عشق حسن خواه او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی

دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی

چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من

به بختِ من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی

نمی‌ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری

[...]

حسین خوارزمی

دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئی

اگر ضربت زند شاید که از خدمت سخن گوئی

اگر کشتن بود کامش ترا باید شدن رامش

نخواهی جستن از دامش که او شیر و تو آهوئی

ز جام عشق اگر مستی بشو دست از غم هستی

[...]

صائب تبریزی

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی

چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی

به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع

به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی

ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی

[...]