دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئی
اگر ضربت زند شاید که از خدمت سخن گوئی
اگر کشتن بود کامش ترا باید شدن رامش
نخواهی جستن از دامش که او شیر و تو آهوئی
ز جام عشق اگر مستی بشو دست از غم هستی
چو در دلدار پیوستی ز غیر او چه میجوئی
ز شوق روی آن دلبر فدا کن مال و جان و سر
ز عقل و دین و جان بگذر اگر دیوانه اوئی
چو یار آمد بدلجوئی بهر جانب چه میپوئی
چو با تست آنچه میجوئی چرا آشفته هر سوئی
از این تخمیر آب و گل توئی مقصود حق ای دل
توئی دریای بی ساحل به صورت گرچه چون جوئی
ز گوهرهای گنج شه بغواصی شوی آگه
در این دریا اگر یکره دو دست از جان فرو شوئی
حسین از فیض سبحانی مشامی جوی روحانی
که از نفخات ربانی ریاحین رضا بوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی به محبوب است. شاعر به مخاطب یادآوری میکند که عشق به محبوب، هرچند ممکن است دردناک و دشوار باشد، اما ارزش فداکاری و از خود گذشتن را دارد. در عشق، باید از غمها رها شد و تمام وجود را برای محبوب صرف کرد. شاعر به نمایش دوگانگی میان عقل و عشق اشاره میکند و میگوید که اگر دیوانه عشق هستی، باید از عقل و دین بگذری. نهایتاً، او به درکی عمیق از خود و تلاش برای نزدیکی به خداوند به عنوان حقیقیترین هدف اشاره میکند. عشق، در واقع، باید انسان را به رسیدن به حقیقت و معنای عمیقتری از وجود سوق دهد.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که در بازی عشق معشوق با چوبی که به دست دارد، به تو ضربه میزند، آیا میتوانی به جای اینکه از دردش بگویی، درباره خدمت و محبت صحبت کنی؟
هوش مصنوعی: اگر هدف تو کشتن اوست، باید خودت هم آماده باشی و تسلیم او شوی. نباید از چنگال او فرار کنی، زیرا او قوی و شجاع است و تو در مقایسه با او آسیبپذیر و ضعیف هستی.
هوش مصنوعی: اگر از شراب عشق مست شوی و از غم وجود خود رها شوی، وقتی به عشق محبوب وصل شدهای، دیگر به دنبال چه چیزی جز او میگردی؟
هوش مصنوعی: اگر دلت به عشق آن معشوق میتپد، باید برای او تمام دارایی و هستیات را فدای او کنی. حتی اگر این کار تو را از عقل و دین دور کند و به جنون برساند، باز هم باید به عشق او پا بگذاری.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب به سراغت میآید، چرا به دنبال جاهای دیگر میروی؟ وقتی که او در کنارت است و چیزی که به دنبالش هستی، خود اوست، چرا در هر سو مضطرب و بیقرار هستی؟
هوش مصنوعی: تو هدف و مقصود آفرینش هستی، ای دل. با وجود اینکه ظاهرت شبیه جوی آب است، درونت مانند دریایی بیکران و عمیق است.
هوش مصنوعی: از جواهرات گنج پادشاه آگاه شو، و اگر یکبار دو دست از جانت را در این دریا غوطه ور کنی، به حقیقتی دست پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: حسین (ع) به دلیلی از نعمت معنوی الهی بهرهمند است، گویی که بویی خوش از رحمتهای پروردگار به او میرسد که روح را جلا میدهد و او را از دنیای مادی به عالم روحانی میکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی
برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی
به بوی زلف تو هر دم حیات تازه مییابم
وگرنه بیتو از عیشم نه رنگی مانْد و نه بویی
به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم
[...]
بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی
چو شعری نور افشانی و زان اشعار برگویی
به جان جمله مردان به درد جمله بادردان
که برگو تا چه میخواهی و زین حیران چه میجویی
از آن روی چو ماه او ز عشق حسن خواه او
[...]
هزارت دیده میبینم که میبینند هر سویی
دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی
چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من
به بختِ من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی
نمیارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری
[...]
ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی
چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی
به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع
به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی
ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی
[...]
گرفتارم میان چین زلف و چین ابرویی
چون آن کشتی که هردم می رباید بادش از سویی
به معنی برده ام پی نیستم پروانه و بلبل
که گاهی سوزم از رنگی و گاهی نالم از بویی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.