بر داغ غوطه زد دل عشرت سرشت ما
آخر رسید چشم بدی در بهشت ما
میر بساط دهر ز ما آنچه بود و برد
بر سینه سنگ بسته دل همچو خشت ما
از دور همتی بکن ای ابر نوبهار
نزدیک شد که دود برآید ز کشت ما
در سینه پر آتش ما داغ شد کباب
محتاج روغنیست چراغ کنشت ما
پیوسته چشم ماست به دست تو چون نگین
دیوان صنع کرده چنین سرنوشت ما
صاف است همچو آئینه دلهای اهل جاه
چون آب روشن است به تو خوب و زشت ما
روزی که حشر آئینه خود دهد جلا
روشن شود به خلق جهان خوب و زشت ما
ای سیدا به جبهه نداریم چین ز کس
پیشانی گشاده بود سرنوشت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دلتنگی و غم عاشقانه شاعر میپردازد. شاعر از داغهای درون دل و دردهای ناشی از دوری معشوق صحبت میکند. او به روزگاری اشاره میکند که بر سر نوشتش تاثیرگذار بوده و با درد و رنجهایش مواجه است. او از طبیعت و عناصر زمین، همچون ابر، برای تغییر حال و هوای دلش کمک میخواهد. از سوی دیگر، شاعر به امید روزی اشاره دارد که در روز قیامت حقیقت وجود انسانها و سرنوشت آنان نمایان شود. بهطور کلی، این شعر به اضطراب و امید در میان غم و عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: دل ما که به شادمانی و خوشبختی عادت کرده بود، سرانجام متوجه شد که چشمی بدخواه به بهشت ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: زندگی و دنیا هر آنچه که برای ما بود را از ما گرفت و بر دل سخت و سنگی ما به اندازۀ یک خشت، فشار آورد.
هوش مصنوعی: از دور نگاهی به خودت بینداز و تلاش کن ای ابر بهاری، چون زمان آن رسیده که بخواهید باران ببارید و زراعت ما را احیا کنید، چرا که دورانی از خشکی و دود در حال نزدیک شدن است.
هوش مصنوعی: دل ما پر از آتش عشق است و مانند کبابی است که برای بهتر شدن نیاز به روغن دارد. پس نورانی کردن و روشنی بخشیدن به دل ما لازم است.
هوش مصنوعی: چشم ما دائماً به دست تو دوخته شده است، مانند نگینی که در اثر هنر و خلاقیت ساخته شده، سرنوشت ما نیز به همین شکل رقم خورده است.
هوش مصنوعی: دلهای کسانی که به مقام و ثروت اهمیت میدهند، به مانند آینهای صاف هستند. مانند آب زلال، به خوبی و بدی انسانها توجهی ندارند و همه چیز را بدون پنهانکاری میبینند.
هوش مصنوعی: روزی که حقایق آشکار شود و هر کسی چهره واقعی خود را مشاهده کند، در آن زمان، سرزمینی که در آن زندگی میکنیم، به خوبی و بدیها روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای بزرگواری، در جبهه هیچکس با پیشانی باز و گشادهای در مقابل ما نیست، گویی سرنوشت ما این چنین رقم زده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
کارم بسینه تخم وفای تو کشتن است
خود عقل خنده میزند از کار و کشت ما
ما شرمسار مانده ز تقصیرهای خویش
[...]
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
[...]
سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
[...]
در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
از سنگ کودکان سر ما لاله زار شد
خط شکسته بود مگر سرنوشت ما؟
برق از زمین سوخته نومید می رود
[...]
دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما
چون دانه دل به خوشه و خرمن نبستهایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما
انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.