گنجور

 
میرداماد

سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما

ای در غم تو شعله آتش بهشت ما

این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت

کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما

دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو

خویشی گرفت با گل و آب سرشت ما

زاهد به عشق کوش که محراب صومعه

افتد به سجده پیش زمین کنشت ما

اشراق بوی باده ملائک برد ز هوش

جائی اگر نهند بنائی ز خشت ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode