ای نقش بسته نام خطت با سرشت ما
این حرف شد ز روز ازل سرنوشت ما
کارم بسینه تخم وفای تو کشتن است
خود عقل خنده میزند از کار و کشت ما
ما شرمسار مانده ز تقصیرهای خویش
لطف تو خود نمینگرد خوب و زشت ما
ای شیخ شهر اگر بخرابات بگذری
رشک آیدت ز کلبه همچون بهشت ما
بخرام سوی تربت شاهی که بشنوی
بوی وفا ز طینت عنبر سرشت ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ارتباط عمیق خود با خط و نام آن اشاره میکند و معتقد است که این ارتباط از ازل برای او مقدر شده است. او بیان میکند که عشق و وفا به معشوق در دلش نشسته و حتی عقلش نیز از این احساس شگفتزده است. شاعر از تقصیرات خود شرمزده است و معتقد است که لطف معشوق به خوبی و بدی او توجه نمیکند. همچنین، او به شیخ شهر توصیه میکند که به خرابات برود و زیبایی و شگفتی کلبه اش را با بهشت مقایسه کند. در پایان، از او میخواهد که به تربت شاهی برود تا بوی وفا و عشق را از روح او احساس کند.
هوش مصنوعی: ما از ابتدا سرنوشتمان به نام خط تو گره خورده و این موضوع بخشی از سرنوشت ما شده است.
هوش مصنوعی: من در دل خود بذر وفای تو را میکاشتم، اما همین عقل خودم به این کارم میخندد و به نتایج آن مینگرد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر اشتباهات خود شرمندهایم، اما تو به خوبی و بدیهای ما توجهی نمیکنی.
هوش مصنوعی: ای شیخ شهر، اگر از کوچه خراباتیها عبور کنی، به اندازهای که از کلبهی سادهمان حسادت میکنی، مانند حسودی به بهشت خواهد بود.
هوش مصنوعی: به سوی محل descanso (آرامگاه) شاه برو تا رایحه وفا و صداقت را از وجود ما که مانند عنبر است، استشمام کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد خاک راه این سر سودا نوشت ما
این شد مگر ز روز ازل سرنوشت ما
از کوی دوست ما سوی جنت چرا رویم
رضوان حسد برد ز نعیم و بهشت ما
تخم اَمَل که دل به هوای تو کشته بود
[...]
سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
[...]
در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
با کعبه هم لباس شد آخر کنشت ما
از سنگ کودکان سر ما لاله زار شد
خط شکسته بود مگر سرنوشت ما؟
برق از زمین سوخته نومید می رود
[...]
دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما
از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما
چون دانه دل به خوشه و خرمن نبستهایم
محتاج آبیاری برق است کشت ما
انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت
[...]
دیوانه ایم و وادی عشق است دشت ما
آید پیاده گل ز گلستان به گشت ما
از کس مپرس آنچه به ما رفته زین محیط
از سطرهای موج بخوان سرگذشت ما
آسان بود شکست صف بیدلان عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.