خشک است ز بی مهریی ایام دماغم
در آرزوی روغن آبست چراغم
زخم جگرم کرده بناصور ارادت
ای دست مروت منه انگشت به داغم
ریزند اگر در چمنم آب زمرد
چون برگ خزان دیده دمد سبز دماغم
از آبله ام چشمه خون سر هر خار
انگشت نما گشت ره از پای سراغم
رفتم به تماشای چمن همره سید
از آتش رخساره گل سوخت دماغم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و احساس شاعر میپردازد. او از بیمهری و سختی روزگار سخن میگوید و احساس خشک شدن و کمبود محبت را بیان میکند. شاعر در آرزوی روشنایی و آرامش است و با یادآوری زخمهای عاطفیاش، به درد و رنج خود اشاره میکند. او به زیباییهای طبیعت نگاه میکند، اما این زیباییها هم نتوانستهاند او را از غم و اندوهش دور کنند. در نهایت، شاعر نشان میدهد که حتی زیباییهای طبیعی نیز برای او به دلیل دردهای درونی، سوزش و ناراحتی به همراه دارند.
هوش مصنوعی: از بیمهری روزگار، افکارم مثل چوب خشک شده و آنچنان در آرزوی آرامش و شیرینی هستم که مانند چراغی که به روغن نیاز دارد، منتظر نوری هستم که امیدم را زنده کند.
هوش مصنوعی: زخم جگرم به خاطر محبت تو ایجاد شده است، ای دستی که رحم و مروت داری، چرا با انگشت به درد و رنج من اشاره میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر آب زمرد به چمنم بریزد، چنان که برگهای خزان پژمرده شدهاند، چشمانم دوباره سبز و شاداب میشود.
هوش مصنوعی: از زخمهای من خون جاری شد و هر خار به نشانهای برای دیگران تبدیل شد. حالا کسی از پایم نشانی از من دارد.
هوش مصنوعی: به تماشای چمن رفتم و در کنار یکی از دوستانم با دیدن زیبایی گلها، بوی دلنواز آنها بقدری قوی بود که حس کردم عطرشان باعث سوزش بینیام شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
بی روی تو پروانه ای امشب به چراغم
خود را به چنان بی خودیی سوخت که داغم
مطرب به کنایت غزلی دوش ادا کرد
کز گریه شدم مست و شد از دست ایاغم
دور از تو ز خود رفتگیی می دهدم دست
[...]
چون سینه ماتمزدگان غرقه داغم
در کسوت سوسن شکفد لاله راغم
آه این چه نسیم است که از دامن نازش
صد خرمن گل ریخته در جیب دماغم
در کام سمندر شکند شهد سلامت
[...]
تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب
از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک
[...]
خون میچکد از دیده ز نظاره داغم
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
پیدا نبود دل ز هجوم غم معشوق
پنهان شده از کثرت پروانه، چراغم
گر بر لبم انگشت زنی، جوش زند خون
[...]
تکلیف شراب است نمک ریزی داغم
برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم
پیغام جنون می شنوم از لب ساغر
بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم
همصحبتی من به کسی سود ندارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.