نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما
جوی شیر است روان از دهن شیشه ما
خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید
خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما
ما نهالیم که پرورده باغ دگریم
شاخ ما سبز شود پیشتر از ریشه ما
موج را بحر خطرناک بود تخته مشق
هر کجا تیغ بود پا نهد اندیشه ما
بر سر خامه نهی تیغ نگردد ز زبان
تندخویی نتوان کرد به همپیشه ما
سیدا پیکر ما سوخت سراپای ز داغ
آتش افتاد به یکبار در این بیشه ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها بیانگر احساسات عمیق و پیچیدهای درباره عشق، درد و دلتنگی هستند. شاعر به مضمونی از عشق و غم اشاره دارد و میگوید که در دل خود هیچ آزار و اذیتی برای دیگران ندارد. او شعر را به جوی شیر تشبیه میکند که از دهن شیشه میگذرد، نماد لطافت و زیبایی. همچنین به عشق خسرو و فرهاد اشاره میکند و جنگ و جدالهای عشق را به تصویر میکشد. شاعر خود را همانند نهالی میداند که در باغی غیر از خود پرورش یافته و به طبع دچار مشکلات و ناملایمات است. او از چالشها و خطراتی که در زندگی وجود دارد سخن میگوید و به خامی انسان و تندخویی او اشاره میکند. در نهایت، شاعر از سوختن خود در آتش عشق و غم سخن میگوید که همه وجودش را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: آسیبی به کسی نمیزنیم، در دل خود غم داریم. همچون شیری که از دهن شیشهای جاری است، احساسات ما به آرامی و با لطافت بیان میشود.
هوش مصنوعی: اگر خسرو عشق به انصاف بیاید، به جان فرهاد که به خاطر شیرین جانش را فدا کرده، تیشهای خواهد طلبید.
هوش مصنوعی: ما درختانی هستیم که در باغی غیر از باغ خودمان رشد کردهایم. شاخ و برگ ما قبل از اینکه ریشهمان به خوبی رشد کند، سبز میشود.
هوش مصنوعی: امواج دریا برای ما خطرناک هستند و در هر جایی که چاقو وجود دارد، فکر ما پا میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بر روی قلم تیغ بگذارید، زبان تندخویی نمیتواند همپیمان ما را به هم بزند.
هوش مصنوعی: سیدا، بدن ما از شدت داغ و تب سوخته است و یکباره در این جنگل به زمین افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما
سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما
اصل ما آب ز سرچشمه تحقیق خورد
گل تسلیم و رضا آورد اندیشه ما
می منصور که در جوش ز خامی ها بود
[...]
تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟
که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما
کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا
که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟
پایکوبان به سردار رود خود حلاج
[...]
پیش هر باد، ز بی برگی خود می نالد
در غم بند زبان نیست نی بیشه ما
پیش ازان کز عدم آید خبر لشکر نور
زنگ صف بست در آیینه اندیشه ما
شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما
بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما
از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم
مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما
گردش چشم تو صیادی دیگر دارد
[...]
دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما
آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما
بازوی همت ما قوت دیگر دارد
می کند جلوهٔ شیرین شرر تیشهٔ ما
نالهٔ برق شکارش دل خارا بشکافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.