سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما

جوی شیر است روان از دهن شیشه ما

خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید

خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما

ما نهالیم که پرورده باغ دگریم

شاخ ما سبز شود پیشتر از ریشه ما

موج را بحر خطرناک بود تخته مشق

هر کجا تیغ بود پا نهد اندیشه ما

بر سر خامه نهی تیغ نگردد ز زبان

تندخویی نتوان کرد به همپیشه ما

سیدا پیکر ما سوخت سراپای ز داغ

آتش افتاد به یکبار در این بیشه ما