بی تو در چشمم نگه در شیشه چون سیماب بود
مردمک در دیده ام چون بسمل قصاب بود
انتظار مقدمت می بردم امشب تا سحر
همچو شمع کشته در ویرانه ام مهتاب بود
نوبهار ابر خط آبی زد و بیدار کرد
بس که عمری سرمه در چشم تو مست خواب بود
امشب از بزم حریفان تا سحر بیرون نرفت
ساغر می کشتی افتاده در گرداب بود
خط برویش کرد چشم بوالهوس را آشنا
ای خوش آن وقتی کلام الله بی اعراب بود
مرده فرزند قابل حیف باشد زیر خاک
عمرها بر دوش رستم قالب سهراب بود
در زمان ما سخن قدری ندارد سیدا
این گهر زین پیش در گنجینه ها نایاب بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق و تنهایی خود را بیان میکند. او به تصاویری از بیتابی و انتظار برای محبوب اشاره میکند، به طوری که چشمانش به مانند شیشهای نقرهای و روحش همچون شمعی در ویرانه به انتظار است. بهار و زیباییهای آن در برابر خواب عمیق او ناشی از عشقش به محبوب است. شبها به جمع دوستان نمیرود و به یاد محبوبش غرق در مینوشی میشود. همچنین به اهمیت کمارزش شدن سخن و بیان در زمان حال اشاره میکند و گوهری که همچنان نایاب است را میستاید. در نهایت به غم از دست دادن فرزندی باارزش اشاره میکند و به تفاوت زندگی رستم و سهراب میپردازد.
هوش مصنوعی: بی تو، چشم من مانند شیشهای است که به سختی روشنایی را منعکس میکند و در آن حالتی ناپایدار و شکننده دارد. مردمک چشمم نیز مانند نشانهای از قربانی شده است، که نشاندهنده عذاب و درد من به خاطر دوری از توست.
هوش مصنوعی: تا صبح به انتظار تو نشستهام، مثل شمعی که در خرابهای ذوب میشود. در این مدت، نور ماه بر من میتابید.
هوش مصنوعی: بهار جدید با باران و آسمان آبی خود، زندگی و نشاط را دوباره به وجود آورد و باعث بیدار شدن از خواب عمیق شد، به اندازهای که سالها گلی در چشمان تو خوابیده بود.
هوش مصنوعی: امشب تا صبح در جشن دوستان، کسی از نوشیدن و شادی دست برنداشت. انگار که جام میافتاد و در گردابی گرفتار شده بود.
هوش مصنوعی: چشمهای شیفته و هوسناک به خط و جلوهگریهای او آشنا شد، و خوشا به حال آن زمانی که کلام خدا هنوز بدون اعراب بود و معنا و زیباییاش در سادگیاش نهفته بود.
هوش مصنوعی: کسی که فرزندش مرده است و زیر خاک lies، حسرت و درد او را حس میکند. این در حالی است که هر انسانی، حتی همچون رستم که قهرمانانی بزرگ و نامی دارد، سالها عمری را در کنار فرزندانش سپری کرده است.
هوش مصنوعی: در دوران ما، سخن و گفتار ارزش چندانی ندارد، ای آقا. این گوهر که در گذشته نادر و کمیاب بود، امروز به راحتی یافت میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش ما بودیم و آن مهر و، شب مهتاب بود
روی او کرده ست لطفی، زلف او در تاب بود
داستان عشق کز ابروی او می خواند دل
سوره یوسف نوشته بر سر محراب بود
بهر سجده پیش پایش هم به خاک پای او
[...]
شب که جوش گریه من مایه سیلاب بود
بخت بد را آب می برد و همان در خواب بود
تیغت آرام شهیدان داد اما دور ازو
زخم ها را اضطراب ماهی بی آب بود
عالمی را بی سبب گر کشت آن مغرور حسن
[...]
یاد عیشی کز رخت شبهای ما مهتاب بود
بخت ما بیدار و چشم آسمان در خواب بود
سالها در انقلاب گریة مستانه خیز
خانة ما محمل جمّازة سیلاب بود
دوش بیماه رخت از بیقراریهای دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.