ز رشکِ کلبهٔ من کعبه و بتخانه میسوزد
تو در یک خانه آتش میزنی صد خانه میسوزد
تو می با غیر مینوشی و میگردم کبابت من
تو شمع انجمن میگردی و پروانه میسوزد
به جسم و جان من ای برق بیپروا مروت کن
تو بر کاه من آتش میزنی و دانه میسوزد
نگاه گرم در میخانهٔ من از که افتادست
می از خُم تا برآید شیشه و میخانه میسوزد
تو را امروز همچون موی آتشدیده میبینم
کدام آشفته بر تسخیر زلفت شانه میسوزد
نمیریزد کسی بر آتش بیتابیام آبی
به حالم آشنا میگرید و بیگانه میسوزد
به یادِ آن گل رو سیدا شمعی که افروزم
به گلشن بلبل و در انجمن پروانه میسوزد