بخش ۱۳۱ - در بیان طلبیدن پروردگار بنده مقرب خود را به خلوت دارالنور و اشاره به آیه ی مبارکه سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی
نافه ها و حله ها از نور پاک
آورند از بهر او کاحسن فداک
ای تو مهمان شهنشاه قدم
خیز و در مهمان سرایش نه قدم
ای تو مهمان سرای پادشاه
خیز با صد ناز و رو آور به راه
هین بیا دولت سرای شاه بین
شوکت آن درگه و خرگاه بین
هین بیا ای مرغ قدسی آشیان
بال و پر در کنگر عزت فشان
خیز ای شهباز لاهوتی سفر
از مکان و لامکانها در گذر
خیز ای مهمان سلطان وجود
خوش برآ بر طارم ملک شهود
زیر پا نه صفحه ی ناسوت را
کن تماشا عرصه ی لاهوت را
رو بسوی خلوت جانان بیار
جسم و جان بگذار و جان جان بیار
جسم و جان محرم در این دربار نیست
غیر جان جان جان را بار نیست
محفل انس است و خلوتگاه ناز
میزبان شاهنشه مهمان نواز
پس به آیینی که دانی با شتاب
بگذرد آن بنده از ملک حجاب
صد هزاران عالم بی اسم و نام
طی کند آید سوی دارالسلام
آید از آنجا سوی دارالبها
لب پر از تسبیح و تقدیس و ثنا
هم از آنجا خیمه بالاتر زند
بر فراز ملک دیگر پر زند
بس عوالم طی کند با زیب و فر
بس عجایب بیند اندر آن سفر
تا بدارالنور اعلی پا نهد
از خودی و از خودیها وارهد
عالمی بیند سراسر نور پاک
عالمی از نور مطلق تابناک
عالمی بیند ز نور و نور نور
صاف هر نوری در آن دارد ظهور
عالمی آیینه ی ملک وجود
اندر آنجا هرچه خواهد بود بود
من چه می گویم قلم نامحرم است
هم زبانها لال و گنگ و ابکم است
چه توانم گفت شرح عالمی
کاندر آنجا نیست ما را محرمی
هیچ حسنی را در آنجا راه نیست
هیچ عقلی هم از آن آگاه نیست
هرچه گویم شرح آن تصدیق هاست
بی تصور کی شود تصدیق راست
باز می گردم سوی باقی خبر
تا بگویم حال مؤمن سربسر
آمد و در قلزم انواز شد
همچو آن ماهی به دریا بار شد
ایستاد اما نه در حد جهات
شد محیط از شش جهت بر کاینات
منبسط شد پهن شد در غرب و شرق
مغرب و مشرق در او گردید غرق
پس سرادقها ببالاتر زدند
دامن خرگاه عزت بر زدند
پرتوی آنجا تجلی بار شد
باطن و ظاهر همه انوار شد
پرتوی از ذروه ی عزت دمید
بر مکان و لامکان دامن کشید
عکس چهری پرده افکند از عذار
شور در ملک و ملک شد آشکار
غلغل سبحان ذی الملک قدیم
از ثری برخاست تا عرش عظیم
نغمه ی سبوح ذوالمجد العیان
شد بلند از غرفه کروبیان
شد درخشان عکسی از نور قدم
رفت ظلمت تا به بیغول عدم
محو شد آن بنده ی مؤمن چنان
کو ندید از غیر یک سلطان نشان
واله اندر موقف عز و جلال
محو در آیینه ی حسن و جمال
من چه گویم او کجا بود و چه دید
کس چه داند او چه گفت و چه شنید
آمدش از پرده ی غیب این ندا
مرحبا ای بنده ی ما مرحبا
اندرین دولتسرا خوش آمدی
آمدی و صاف بیغش آمدی
بشنود چون بنده ترغیب خدا
نی شناسد پا ز سر نی سر ز پا
نی قرارش ماند و نی اختیار
پس به روی افتد هماندم بیقرار
لب پر از تسبیح و تقدیس و ثنا
چهره پرخون از خجالت وز حیا
در خجالت از عبادتهای خود
در حیا از شرم طاعتهای خود
کی خدایا من کجا و بندگی
بندگی هایم همه شرمندگی
من کجا و خدمت این پادشاه
حاصل خدمت چه جز روی سیاه
سوختم یا رب من از احسان تو
ای دریغا آتش سوزان تو
هفت دوزخ را خدایا برفروز
این تن بیشرم و ازرمم بسوز
آتشی کو تا دهد خاکم به باد
فارغم زین آتش خجلت کناد
آتشثی کو تا درین بیشرم رو
افتد و سوزد تن بیشرم او
آید از حق سوی آن بنده خطاب
کای تو در دریای خجلت آشتاب
سر برآور وقت آه و ناله نیست
جز شکرها اندرین بنگاله نیست
سر برآور لجه ی انوار بین
یار را بی زحمت اغیار بین
رفت وقت کدرت ایام تعب
محفل انس است و ایام طرب
چونکه سر بردارد آن بنده همام
آیدش از مطبخ قدرت طعام
آیدش زان مطبخ پرشهد و قند
قوت روح افزا و نوش دلپسند
آنچه گردد در مذاق او زده
هرچه خورد اندر بهشت از اطعمه
نی طعامی کان ز جنس عنصر است
سفره ی اشکم پرستان زو پر است
نی طعامی دیده پایش تیغ و داس
نی سرش کوبیده جور سنگ آس
نی شده آلوده ی دود تنور
نی شده آلوده از زنگ قذور
پس به طیب خاص خوشبویش کند
هم ز نور خاص مهرویش کند
هم سرش را تاج عزت برنهد
دست قدرت بر سرش افسر نهد
هم بیاراید عنایت پیکرش
از کرامت حله ها پوشد برش
حله های جمله از صندوق خاص
بافته بر قامت او اختصاص
نی مکو دیده نه جولا بافته
تار و پودش را نه دو کی تافته
کرد با آن بنده شاه مهربان
آنچه باشد در خور آن میزبان
در عنایت آنچه کرد آن ذوالکرم
کی تواند خامه ام کردن رقم
ور نویسم آنچه آمد در حساب
طاقدیسم می شود هفتصد کتاب
ای زبان خاموش از این شرح و بیان
ان تعدوا نعمت الله را بخوان
نعمت دنیا که نبود جز خیال
جز خیالی در کمینگاه زوال
ور نیاید در حساب و در شمار
پس چه باشد نعمت دارالقرار
خانه ای کز بهر رحمت آفرید
کس ندارد راحت آنجا امید
نعمتش از حد و حصر افزون بود
نعمت آن گنج نعمت چون بود
خواند آن یک را خداوند جلیل
لهو و لعب و فاسد و هیچ و ذلیل
این یکی ملک کبیر جاودان
قرة العین نعیم جاودان
گفت پیغمبر که گر ملک جهان
نزد حق یک پشه ای بودش وزان
کافری را شربت آبی نداد
نی به دستش لقمه ی نانی فتاد
آنکه این ملک جهان با آب و تاب
می نیرزد نزد او یک شربه آب
خواند ملک آن سرای دلپذیر
دولت بیزحمت و ملک کبیر
زحمتش اینست رحمت چون بود
نکبتش این یا که دولت چون بود
این بود بازیچه و لهو و حقیر
خود چه باشد یارب آن ملک کبیر
چونکه بر خود می پسندی ای پسر
از برای یک مویزی دردسر
دردسر میکش بی قند و نبات
شکر شیرینتر از آب حیات
چون دهی کابین مسکین و جهیز
از چه خواهی پیره زال کهنه خیز
رو از این کاین عروسی را بخواه
که زند صد طعنه بر خورشید و ماه
می توانی جست ازین مهر و جهاز
نوعروسی رشک خوبان طراز
چون توانی کند کاریز و قنات
باری آن را کن پی آب حیات
چون کنی سنگ ره ایوار ای پسر
زیر رانت هم کمیتی راهور
از چه رو سوی بیابانی همی
رو بسوی چاه زندانی همی
هین مگردان خوش عنان این نوند
جانب شهر سمرقند چوفند
طوطیا از این قفس رو باز کن
سوی هندستان جان پرواز کن
هان و هان ای راهرو آهسته تر
راه قبچاقست و دزدان در گذر
تا نگشتوستی اسیر ترکمان
زین ره پر هول برگردان عنان
چند چند ای جان من سوی شمال
در شمالت نیست جز عطب و نکال
هین بگردان از شمال ای جان عنان
دشت قبچاقست خیل ترکمان
روی او بر سوی اصحاب یمین
تا درایی در نگارستان چین
پایتخت مصر دولت پا نهی
از چه و از جور اخوان وارهی
شهرها بینی نگار اندر نگار
نی خزانی را در آن ره نی بوار
باز گرد این راه کوه و شهر نیست
جز ره بیغوله پر قهر نیست
الله الله ای سوار تیزرو
سوی غولستان روی غره مشو
چون تورا هم لشکر و شمشیر هست
پهلوانی هست و زور شیر هست
از چه می پیچی درین ویرانه ده
سوی ملک بیکران پا پیش نه
گر روی بازار بهر موزه ای
یا به دکانی برای کوزه ای
ای بسی بازارها بر هم زنی
کاسه ها و کوزه ها بس بشکنی
تا یکی را برگزینی زان میان
این چه انصاف است آخر ای فلان
این جهان و آن جهان از موزه ای
سهلتر باشد و یا از کوزه ای
که نیاری نیک و بدشان در شمار
که نکردی نیک بر بد اختیار
هین نگویی نقد باشد در جهان
نسیه آن دولتسرای جاودان
درهمی در زیر بالینم دفین
به ز ده درهم که آید بعد از این
قرص جو در سفره خوشتر آیدم
کان مزعفر سال دیگر آیدم
نقد در دنیا نجوید هیچکس
اهل دنیا نسیه می جویند و بس
خانه کی سازد کسی ای بد قمار
تا نشیند اندر آن پیرار و پار
یا نشیند اندر آن حال بنا
این بود تحصیل حاصل ای فتی
بلکه می سازد ز بهر بعد از این
نسیه باشد خود بگو یا نقد این
گر نهالی می نشانی ای فزون
میوه اش را پارخوردی یا کنون
یا پس از سالی دو خواهی میوه اش
نقد خوانی این بگو یا نسیه اش
زن اگر خواهی که زاید دخت و پور
می نزاید جز پس چندین دهور
دانه کاری سال دیگر بردهد
مادیانت بعد از این استر دهد
سود جوید مرد بازرگان ولیک
بعد چندین ماه و سال ای بار نیک
جمله کار و بار این عالم که هست
نسیه اندر نسیه اندر نسیه است
کسی نکرد از بهر نقد هرگز سؤال
کان بود تحصیل حاصل این محال
چونکه هردو نسیه آمد ای عمو
نیک بهتر یا که بد آن خود بگو
با وجود آنکه فرقی بس عیان
در میان این دو نسیه هست دان
آن یکی وهم و گمانست و خیال
نسیه خواریش بود بیم زوال
تا حلول موسم آن نفع و سود
می نداند بود خواهد یا نبود
می نداند هم اگر یابد امان
سود خواهد خورد مسکین یا زیان
هست این فرق و بسی فرق دگر
نعمت آن قوت جان وین دردسر
هر غذایی را خوری جان پدر
بایدش از چار منزل رهگذر
اولین انبار مطبخ ای شریف
پس دهان پس معده وُ آنگه کثیف
در نخستین مرحله زان انتفاع
گو چه داری ای برادر جز صداع
حرث و غرس و آس و داس است و حصاد
حمل و نقل و ضبط انبار از فساد
دیگر آنچه شرح آن باشد گران
تا تورا یک لقمه آید در دهان
در دهان هنگام کام و لذت است
گرچه دندان را از آن صد محنت است
حاصلت در معده آید چون غذا
تخمه و آروغ و ثقل است و حشا
من نگویم چیست آید در کثیف
از مشام خویشتن پرس ای لطیف
وقت لذت نیست بیش از یک نفس
آنقدر محنت که تو گویی که بس
جفت همسر گر همی خواهی گزید
خود تو می دانی چها خواهی کشید
خود ببین از وقت کابین و جهاز
چه کشی تا سالیان دیرباز
با وجود اینهمه رنج و محن
گر شبی خفتی بر ِ آن سیمتن
وان بهیمه جانب آخور رود
دور از تو جان ز کونت در شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به توصیف میهمان نوازی پادشاه و سفر روحانی انسان به عالم نور و حقایق الهی میپردازد. شاعر با بیانی زیبا و تمثیلهای عمیق، به سفر روح اشاره دارد که فرد در آن باید از عالم مادی رَها شده و به لقاء حق برسد.
شاعر از "مهمان" به عنوان نماینده انسان یاد میکند که در آستانهی درگاه الهی قرار میگیرد و با تواضع و خجالت از شخصیت خود، به ارزشهایی چون تسبیح و ستایش خداوند توجه میکند.
در ادامه، پیامهایی درباره ارزش نعمتهای دنیایی و معنوی، و اینکه انسانها باید در پی نعمتهای واقعی و ابدی باشند، مطرح میشود. شاعر به تفاوت بین نعمتهای دنیایی و نعمتهای جاودانی اشاره میکند و به اهمیت شکرگزاری از نعمتهای خداوند تأکید دارد.
در نهایت، شاعر به سختیها و رنجهایی که انسان در دنیا تجربه میکند میپردازد و پیشنهاد میکند که انسان باید در پی حقیقت و نور باشد، نه صرفاً از نعمتهای ظاهری و مادی، زیرا آنها زودگذر و زودگذران هستند.
هوش مصنوعی: نسیمهای خوشبو و لباسهای زیبا از نور پاک بر او نازل میشود، زیرا زیبایی او سزاوار این هدایا است.
هوش مصنوعی: ای مهمان عزیز پادشاه، برخیز و در مهمانی او وارد شو.
هوش مصنوعی: ای مهمان درگاه پادشاه، با ناز و غلیظی از روی زیباییات برخیز و به راه برو.
هوش مصنوعی: بیا و زیباییهای کاخ پادشاه را تماشا کن، چقدر باشکوه و باعظمت است آن مکان و همچنین منزلت و زندگی در آنجا را ببین.
هوش مصنوعی: بیا ای پرنده مقدس، که به دنبال جایی برای نشستن و آرامش هستی، در مکانی که پر از بزرگی و افتخار است.
هوش مصنوعی: برخیز ای پرنده آسمانی، سفر را آغاز کن و از مرزهای دنیایی و غیر دنیایی عبور کن.
هوش مصنوعی: بیدار شو ای مهمان، قدر وجود را بدان و بر قلههای ملک حقیقت خوش درآی.
هوش مصنوعی: زیر پا نگاه نکن و به دنیای مادی اهمیت نده، بلکه به عرصهی معنوی و بالا و عالم الهی توجه کن.
هوش مصنوعی: به سوی مکان دلتنگی محبوب برو و جسم و جانت را در آنجا بگذار و روح واقعی خود را به ارمغان بیاور.
هوش مصنوعی: در اینجا، بدن و روح در این مکان به هم نزدیک نیستند و فقط جان میتواند حالت خاصی داشته باشد. به عبارت دیگر، فقط روح است که میتواند در این فضا حضور یابد و جذابیت خاصی داشته باشد، در حالی که جسم از این محفل دور است.
هوش مصنوعی: محفل پر از دوستی و صمیمیت است و مکانی دلپذیر که میزبان آن، سلطانی است مهماننواز و مهربان.
هوش مصنوعی: بندهای که از دنیا و حجابهای آن گذر کرد، باید با اعتقادی که میداند، به شتاب پیش برود.
هوش مصنوعی: بسیاری از جهانهای بینام و نشان به سوی سرای امن و آرامش میروند.
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی خانهای آرام و مقدس میآید که لبانش سرشار از ذکر و ستایش و شکرگزاری است.
هوش مصنوعی: هم از آنجا که خیمه برپا شده است، او میتواند بر فراز سرزمین دیگری پرواز کند.
هوش مصنوعی: او در سفر خود با زیبایی و طراوت بسیار، دنیای زیادی را پشت سر میگذارد و در این مسیر، شگفتیهای زیادی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که وقتی کسی به مقام بالاتری میرسد، باید از هویت و وابستگیهای دنیوی خود فاصله بگیرد و از خود عبور کند.
هوش مصنوعی: یک عالم وجود دارد که تمامی آن سرشار از نور خالص است، و عالم دیگری نیز هست که از نور بیکران و درخشان پر شده است.
هوش مصنوعی: انسان عاقل و دانا، در درک و شناخت حقیقت، به روشنی و شفافی نور مینگرد. هر نوری که وجود دارد، در آن حقیقت و روشنی خاص خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در جهانی که عالم وجود دارد، هر چیزی که بخواهد، به خوبی و به طور کامل وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من چه بگویم که قلم، ظاهراً قابل اعتماد نیست و همه زبانها خاموش و ناتوان هستند.
هوش مصنوعی: چه بگویم از دنیایی که در آن هیچ دوستی و همراز برای ما وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: در آن مکان هیچ خوبی وجود ندارد و هیچ دلیلی هم برای فهمیدن آن نیست.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که دربارهٔ آن توضیح دهم، تنها تأیید و تصدیق است. ولی بدون اینکه درک و تصور درستی از آن داشته باشم، چگونه میتواند تصدیق واقعی باشد؟
هوش مصنوعی: من دوباره به احوالات باقی میپردازم تا بتوانم وضعیت مؤمنان را بیان کنم.
هوش مصنوعی: او وارد دریاچۀ عشق شد و مانند ماهی به دریا غرق شد.
هوش مصنوعی: او توقف کرد، اما نه به اندازهای که در جهات مختلف محدود شود؛ بلکه از شش سو بر کل کائنات احاطه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در غرب و شرق دنیا گسترش پیدا کرد و همه جا در آن غرق شدند.
هوش مصنوعی: پس پردهها را بالا کشیدند و دامن خیمهی افتخار را برداشتند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، نور و حقیقت به شکل باران تجلی یافت و باطن و ظاهر همه چیز به روشنایی تبدیل شد.
هوش مصنوعی: پر تویی از اوج عظمت و برتری تو در همه جا و هر هیچ جا پخش شده و تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: چهره زیبایی پردهای بر افکنده و از زیر آن شور و حال به دنیا نمایان شده است، به طوری که حالا زیبایی و شکوه آن به وضوح در ملک مشهود است.
هوش مصنوعی: صدا و ندا از خدای بزرگ و با جلال به گوش رسید، صدایی که از زمین بلند شد و به آسمانها و عرش الهی رسید.
هوش مصنوعی: صدای خوش و زیبای مخلوقات بلندمرتبه و باعظمت، از بالای جایگاههای آسمانی بسیار رساتر شد.
هوش مصنوعی: تصویری روشن از نور پدیدار شد و سایهها به سمت تاریکی و عدم عقبنشینی کردند.
هوش مصنوعی: آن بندهی مؤمن چنان در عشق و محبت غرق شده است که دیگر نشانی از غیر از یک سلطان نمیبیند و تمام وجودش به آن یک غایت و معشوق تعلق دارد.
هوش مصنوعی: عاشق در جایگاه عظمت و شکوه غرق در زیبایی و ظرافت است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم او کجاست و چه دیده است؛ هیچکس نمیداند او چه سخنی گفته و چه چیزهایی را شنیده است.
هوش مصنوعی: ندایی از عالم غیب به او رسید که خوش آمدی ای بنده ما، خوش آمدی.
هوش مصنوعی: به این خانه خوش آمدی، با قلبی خالص و بیآلایش وارد شدی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هنگامی که فردی تحت تأثیر و ترغیب خداوند قرار گیرد، به درستی درک نمیکند که باید از چه جهتی قدم بردارد؛ در واقع، نه به سرش توجه میکند و نه به پاهایش. این به نابهسامانی و عدم توجه به مسیر واقعی زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نه آرامش او باقی مانده و نه انتخابی برای او وجود دارد، بنابراین در همان لحظه ناگهان بیقراری او آشکار میشود.
هوش مصنوعی: لبهایی که همیشه مشغول ذکر و ستایش هستند، چهرهای سرخ و پر از شرم و حیا دارند.
هوش مصنوعی: مجبورم در برابر عبادتهایم احساس شرم کنم و در مقابل اطاعتهایم خجالت بکشم.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی حس شرمندگی و ناتوانی را بیان میکند. گوینده از خداوند میخواهد که به او ببیند که چقدر از بندگی و اطاعت فاصله دارد و احساس نادانی و ناتوانی میکند. او در حال تأمل است که چه مقدار از وظایفش را در قبال خدا به خوبی انجام نداده و این موضوع او را آزرده خاطر کرده است.
هوش مصنوعی: من در کجا هستم و این پادشاه چه بخشی از خدمت من است؟ نتیجهی خدمت من چه چیزی جز سیاهی و شرمندگی است؟
هوش مصنوعی: ای خدای من، من از لطف و رحمت تو سوختهام، ای کاش آتش عشق و محبت تو این چنین سوزان نبود.
هوش مصنوعی: خداوندا، بر آتش این بدن بیشرم من، هفت جهنم را شعلهور کن و از عیبهایم بسوزان.
هوش مصنوعی: آتش doświadcای در خاکم به تندی میوزد، اما من از شرم این آتش رهایی مییابم.
هوش مصنوعی: برای آنکه شرم بر این شخص غالب شود، آتش وجودش او را بسوزاند و به ذلت و ندامت برساند.
هوش مصنوعی: پیام الهی به بندگانش میگوید که ای تو که در دریای شرمساری غرق شدهای، به من گوش فرا بده.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که احساس درد و اندوه داریم، بهترین کار این است که به شکرگزاری و سپاسگزاری بپردازیم؛ چرا که در این حالت، هیچ چیز جز قدردانی و شکر در دل نمیگنجد.
هوش مصنوعی: سر خود را از میان نورها بلند کن و بدون اینکه به زحمت دیگران نگاه کنی، به یار خود نگاه کن.
هوش مصنوعی: زمان سختی و مشکلات به پایان رسیده و حالا زمانی است که میتوان از جمعهای دوستانه لذت برد و به شادی پرداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که سر او بلند شود، همانند بندهای که با عزت است، نعمتهای خداوند از آشپزخانه قدرت به سوی او میآید.
هوش مصنوعی: او از آن آشپزخانه پر از شیرینی و عسل، غذایی میخورد که جانبخش و خوشایند است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بخواهد و برایش خوشایند باشد، در بهشت از خوراکیها میخورد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای تغذیه و نیازهای انسان است، از جنس مادیات و عناصر دنیا میباشد. اما سفرهی کسانی که عشق و اشک را میشناسند، پر از این احساسات عمیق و روحانی است.
هوش مصنوعی: چیزی نمانده که نی به سرنوشتش از تیغ و داس دچار آسیب شود و از سنگ آسياب، سرش به زمین کوبیده شود.
هوش مصنوعی: نی که به خاطر دود تنور کثیف شده و همچنین از زنگار و آلودگی در امان نیست، به وضعیت زار و ناپاکی دچار شده است.
هوش مصنوعی: پس بوی دلانگیزش را به طرز خاصی منتشر میکند و همچنین از نور ویژهاش، به گرمی و مهربانی میافزاید.
هوش مصنوعی: او با دست قدرت، تاج عزت بر سرش میگذارد و افسر بر سر او قرار میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و بزرگمنشی یک شخص اشاره دارد. گفته میشود که لطف و محبت این فرد به قدری است که جذابیتهای ظاهری او را بالا میبرد و به او حُلت و زیبایی میبخشد. به عبارتی، نوعی کرامت و رفع حجاب از زیباییهای او محسوس است که به بیننده احساس شگفتی و احترام میدهد.
هوش مصنوعی: تمام لباسها از یک صندوق ویژه بافته شده و مختص او است.
هوش مصنوعی: هیچ دلیلی برای آن نیست که در زندگی خود مانند نی، بیتوجه و بیدقت عمل کنی، زیرا که ریشههای زندگیات را با دقت و هنر بافتهاند.
هوش مصنوعی: او با آن بنده مهربان شاه، هر آنچه را که شایسته و مناسب میزبان است، انجام داد.
هوش مصنوعی: در نعمت و توجه خداوند، آنچه انجام داده، این است که من چگونه میتوانم قلمم را به نوشتن وادار کنم؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهم هر آنچه که در حساب سرنوشت به ذهنم برسد را بنویسم، حاصل کارم به هفتصد کتاب خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای زبان، از بیان این موضوع خاموش باش. به جای آن، نعمتهای خداوند را بشمار و بر آنها فکر کن.
هوش مصنوعی: دنیا چیزی جز یک خیال نیست و این خیال نیز در انتظار زوال و نابودی است.
هوش مصنوعی: اگر نعمتها در محاسبات و شمارش قرار نگیرد، پس چه فایدهای دارد که در امن و آرامش باشیم؟
هوش مصنوعی: خانهای که برای رحمت و خوبی ساخته شده، جایی نیست که کسی در آن احساس راحتی و امید کند.
هوش مصنوعی: نعمت او از حد و اندازه فراتر است، این گنجینهی نعمت چه طور میتواند باشد؟
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، آن را به عنوان چیزی بیارزش، بیفایده، فاسد و ذلیل میداند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه یک سرزمین بزرگ و دائمی اشاره دارد که به عنوان منبع خوشبختی و شادمانی شناخته میشود. این مکان به گونهای توصیف شده که همواره جوش و نشاط و نعمت را در خود دارد.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که اگر تمام داراییهای جهان در نظر خدا فقط به اندازه یک پشه باشد، از آن هم کمتر است.
هوش مصنوعی: شخص کافر را تنها چیزی که به او ندادند، یک جرعه آب است و حتی لقمه نانی نیز به او نرسید.
هوش مصنوعی: کسی که این دنیا با تمام زیباییهایش را ارزشی ندارد، در نظر او حتی یک جرعه آب نیز اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: ملک آن مکان زیبا و خوشایند را که بدون زحمت، به ثروت و عظمت رسیده است، میخواند.
هوش مصنوعی: زحمت و تلاش انسان میتواند منجر به رحمت و نعمت شود، اما اگر نتیجهی آن نکبت و ناکامی باشد، مشخص میشود که سرنوشت و خوشبختی چگونه میتواند متفاوت باشد.
هوش مصنوعی: این دنیا و تمام سرگرمیها و چیزهای بیارزش آن چه ارزشی دارند؟ ای خدا، آن پادشاهی بزرگ و عظیم چه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: اگر تو خودت را به خاطر چیزی بیاهمیت مانند یک مویز بخواهی و دوست بداری، دردسرها و مشکلاتی را برای خودت به وجود میآوری.
هوش مصنوعی: به خودت زحمت بده و با تلخیها و سختیها روبرو شو؛ چون شیرینی واقعی زندگی در تلاش و کوشش است، نه در راحتی و خوشیهای بیاساس.
هوش مصنوعی: اگر به کسی که فقیر و بیپناه است، مهریه و وسایل زندگی بدهی، چه انتظاری داری از پیرمردی که در گذشتهها زندگی کرده و کهنسال است؟
هوش مصنوعی: از این عروسی بخواه که به خورشید و ماه هزاران طعنه بزند و آنها را خجل کند.
هوش مصنوعی: میتوانی از این عشق و زیبایی در زندگیات لذت ببری و به دیگران حسادت کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که میتوانی کاری انجام دهی، کاری کن که به دنبال آب زندگی بروی.
هوش مصنوعی: ای پسر، وقتی که بر سر راه کسی سنگ بیندازی، زیر پاهای تو نیز کمیتی (از سنگها) خواهد بود.
هوش مصنوعی: چرا به سمت بیابان میروی در حالی که به چاه زندان نزدیکتری؟
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که مراقب باشیم که شوق و زیبایی را از دست ندهیم و به سوی شهر سمرقند نرفته و از آن دور نشویم. به نوعی تاکید دارد بر ارزش و زیباییهایی که در اطرافمان وجود دارد و نباید از آنها غفلت کنیم.
هوش مصنوعی: طوطی را از این قفس بیرون بیاور و به سمت هند بران. جانت را آزاد کن و پرواز کن.
هوش مصنوعی: ای مسافر، کمی آهستهتر قدم بردار، زیرا که در این راه خطرهایی چون دزدان lurking است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو از این مسیر پر از ترس و نگرانی به اسارت ترکمانان درنیامدهای، باید افسار خود را برگردانی و از این راه برگردی.
هوش مصنوعی: ای جان من، چند بار به شمال بروی؟ در آنجا چیزی جز درد و بدبختی نیست.
هوش مصنوعی: ای عزیز، به سوی شمال نرو و رها کن، زیرا دشت قبچاق پر از جمعیت ترکمانان است.
هوش مصنوعی: تو با چهره زیبا و دلانگیزت به سمت دوستان خوب و نیکوکار میروی تا بتوانی در دنیای زیبا و جذاب به ایشان ملحق شوی.
هوش مصنوعی: پایتخت مصر از چه چیزی نگران است و چرا باید از ظلم برادران خود فرار کند؟
هوش مصنوعی: در شهرها، زیباییها را مانند نگارهایی مشاهده میکنی که در هر برگ میدرخشند و خبری از خزان و پژمردگی در آن مسیر نیست.
هوش مصنوعی: به این مسیر ادامه نده زیرا نه کوه و نه شهر وجود دارد، فقط راهی است که به بیغولهای پر از خشم منتهی میشود.
هوش مصنوعی: ای سوار چابک و تندرو، به سمت سرزمین غولها میروی، اما فریب نخور و مغرور نشو.
هوش مصنوعی: زمانی که تو دارای همراهانی چون سربازان و سلاح هستی، نیازی به شکوه و قدرت کسی دیگر نیست و تواناییهای تو مانند یک پهلوان و قدرت تو همچون شیر است.
هوش مصنوعی: چرا در این ویرانه بی دلیل میچرخید؟ به سوی قلمرو وسیعتری گام بردارید.
هوش مصنوعی: اگر به بازار بروی برای دیدن یک موزه یا به دکانی برای خرید یک کوزه،
هوش مصنوعی: ای کسی که بازارها را به هم میزنی و ظرفهای زیادی را میشکنی، بدان که اثر کارهای تو بزرگ و عمیق است.
هوش مصنوعی: وقتی که میخواهی از میان افراد متعدد، یکی را انتخاب کنی، انصاف این است که ابتدا به دقت به ویژگیهای هر کدام توجه کنی و سپس تصمیم بگیری. حالا باید فکر کنی که این انتخاب به چه میزان عادلانه است.
هوش مصنوعی: این دنیا و آن دنیا به سادگی میتوانند مانند یک موزه یا یک کوزه باشند. به عبارتی، درک و فهم آنها ممکن است بسیار آسانتر از چیزی باشد که به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معنی است که اگر نمیتوانی خوبیها و بدیها را بسنجی و تفکیک کنی، بهتر است که تصمیم نگیری. چون در زندگی، انتخاب کردن کار درست و نادرست بر عهده خود ماست و باید آگاهانه عمل کنیم.
هوش مصنوعی: در دنیا ممکن است چیزهایی را بیشتر از آنچه که میخواهیم بپنداریم، اما باید از دست دادن نعمتهای واقعی جاودانه را در نظر داشته باشیم.
هوش مصنوعی: در زیر دورم یک درهم پنهان است که ارزشش از هزار درهمی که بعد از این به دست میآید، بیشتر است.
هوش مصنوعی: یک قرص نان جو در سفره از زعفران سال آینده خوشمزهتر و بهتر است.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا به دنبال نقد و واقعیات نیست، بلکه همه بیشتر به دنبال وعدهها و چیزهای نسیه هستند.
هوش مصنوعی: آیا کسی برای بدترین قمارخانه خانهای میسازد تا پیرمرد و پیرزن در آن زندگی کنند؟
هوش مصنوعی: در آن وضعیت ممکن است او درنگ کند، اما به دست آوردن هدف نهایی در این شرایط سخت است، ای جوان.
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که فرد باید به آینده نگاه کند و به جای صرف کردن امکانات و منابع فعلی، باید به فکر ذخیره و برنامهریزی برای زمانهای آینده باشد. به عبارت دیگر، به جای اینکه همه چیز را حالا و به صورت نقدی مصرف کند، بهتر است که از امکانات خود به طور هوشمندانه استفاده کند تا در آینده نیز بتواند از آن بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: اگر نهالی میکارید، باید بدانید که میوهاش را در آینده برداشت میکنید یا اکنون.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بهرهای فوری از زحماتت بگیری، میتوانی اکنون به آن دست یابی. اما اگر به امید آینده بگذاری، ممکن است حاصل آن را پس از مدتی دریافت کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زنی باشد که فرزند دختر و پسر بیاورد، باید صبر کنی و زمان، سالها بگذرد.
هوش مصنوعی: دانهکاری که امسال انجام میشود، در سال آینده نتیجهاش را خواهد داد و به ثمر خواهد نشست.
هوش مصنوعی: مرد بازرگان به دنبال سود و منفعت است، اما گاهی باید مدت زمان طولانی را سپری کند تا به نتیجه دلخواه خود برسد.
هوش مصنوعی: تمام کارها و امور این دنیا به صورت بدهی و وعدهای در آینده است، به طوری که همیشه یک بدهی بر بدهی دیگری سوار میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس هرگز دربارهی قیمت (نقد) چیزی سوال نکرد، زیرا بدست آوردن نتیجهای که قبلاً بهدست آمده، غیرممکن است.
هوش مصنوعی: چون هر دوی ما چیزی از زمان گذشته نداریم، ای عمو، بهتر است که خودت بگویی خوب است یا بد.
هوش مصنوعی: هرچند که در ظاهر تفاوت زیادی بین این دو نوع نسیه وجود دارد، اما در واقع باید به عمق آن نگاه کرد.
هوش مصنوعی: این خیال، توهم و گمان است و ترسش از این است که روزی از بین برود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فصل به بار نشستن و بهرهبرداری نرسیده، کسی نمیداند که آیا آن بهره وجود دارد یا خیر.
هوش مصنوعی: اگر او به آرامش و امانتی برسد، نمیداند که آیا در این مسیر سود میبرد یا ضرر. این مسکین همچنان در سردرگمی است.
هوش مصنوعی: این تفاوت و تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد؛ یکی آن که نعمت، قدرت بخش زندگی است و دیگری این که مشکل و زحمت ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: هر غذایی که بخوری، باید از چهار منزل بگذری تا جان پدرت را به دست آوری.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مراحل اولیه فرایند هضم غذا میپردازد. در ابتدا، غذا پس از ورود به دهان، با دندانها و بزاق مخلوط شده و سپس به معده منتقل میشود. در نهایت، پس از هضم، مواد زائد باقیمانده به صورت کثیف از بدن خارج میشوند.
هوش مصنوعی: در ابتدا باید فکر کنی که از این وضعیت چه فایدهای میبری، برادر؟ مگر غیر از سردرد چیز دیگری داری؟
هوش مصنوعی: کشاورزی شامل کشت و کار، کاشت و برداشت محصولات است. همچنین به فرآیندهای حمل، نگهداری و حفظ محصولات برای جلوگیری از خرابشدن نیز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دیگر آنچه باید توضیح داده شود خیلی سنگین و دشوار است، تا آن جا که تنها یک لقمه خوراکی برای تو کافی است.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات در زندگی، در لحظاتی از شادی و لذت، با چالشها و دردهایی هم مواجه میشویم که مثل دنداندرد آزاردهنده است. این نشان میدهد که حتی در زمانهای خوش، ممکن است سختیها هم وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: نتیجهگیری تو مانند غذایی است که در معده به وجود میآید، شامل دانههای کاشته شده، آروغ و سنگینی و ناراحتی.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بگویم چه چیزهایی در دل خود دارم؛ اما تو از خودت بپرس که چه بوی ناخوشایندی از درونت به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی برای لذت بردن نیست؛ تنها یک نفس کافی است تا بفهمی چقدر درد و سختی وجود دارد و تو گویی که دیگر کافی است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همسر مناسبی انتخاب کنی، خودت بهتر از هر کس دیگری میدانی چه چالشها و مشکلاتی را باید تحمل کنی.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که برای مهیا کردن شرایط زندگی و خواستههایت چه زحماتی کشیدهای و چقدر تلاش کردهای تا به اینجا رسیدهای.
هوش مصنوعی: با وجود تمام سختیها و مشکلات، اگر یک شب بر آن زلف سیاهت بخوابم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن حیوان به سمت جایی که خوراکش قرار دارد میرود و وقتی از تو دور میشود، جانش از وجود تو جدا میشود. در واقع، او باید به جای خود برگردد و دوری از تو برای او دشوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.