گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گر یکی در هزار خواهد بود

که مرا یار غار خواهد بود

بحر و موج و حباب و جو آبند

چار ناچار چار خواهد بود

می ما نوش کن که نوشت باد

که می بی خمار خواهد بود

گاه عشقست عشق بازی کن

که تو را آن به کار خواهد بود

عقل اگر منع ما کند از عشق

تا ابد شرمسار خواهد بود

هر که گیرد میان او به کنار

بی میان و کنار خواهد بود

در قیامت چو چشم بگشایم

نظرم بر نگار خواهد بود

هر که او دوستدار ما باشد

هم ورا دوستدار خواهد بود

سیدی چون ز بندگی یابند

سیدم بنده وار خواهد بود