گنجور

 
مولانا

عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند

خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند

همه از کار از آن روی معطل شده‌اند

چو از آن سر نگری موی به مو در کارند

گرچه بی‌دست و دهانند درختان چمن

لیک سرسبز و فزاینده و دردی خوارند

صد هزارند ولیکن همه یک نور شوند

شمع‌ها یک صفتند ار به عدد بسیارند

نورهاشان به هم اندرشده بی‌حد و قیاس

چون برآید مه تو جمله به تو بسپارند

چشم‌هاشان همه وامانده در بحر محیط

لب فروبسته از آن موج که در سر دارند

ای بسا جان سلیمان نهان همچو پری

که به لشکرگهشان مور نمی‌آزارند

هست اندر پس دل واقف از این جاسوسی

کو بگوید همه اسرار گرش بفشارند

بی کلیدیست که چون حلقه ز در بیرونند

ور نه هر جزو از آن نقده کل انبارند

این بدن تخت شه و چار طبایع پایش

تاجداران فلک تخت به تو نگذارند

شمس تبریز اگر تاج بقا می‌بخشد

دل و جان را تو بشارت ده اگر بیدارند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۷۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند

که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند

که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند

سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند

[...]

سعدی

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند

تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند

تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد

[...]

سیف فرغانی

مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند

پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند

گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست

وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند

آیت محکم این سوره تویی و دگران

[...]

کمال خجندی

عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند

عاقلان بیخبر و بیخبران هشیارند

خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب

تا شبانگاه ابد زنده دلان بیدارند

موسی از طور تجلی ارنی گفت و گذشت

[...]

ناصر بخارایی

باده نوشان که چو من معتکف خمارند

وقت آن است که خاطر به چمن بسپارند

ابر می‌گرید و مرغان چمن می‌زارند

هوس سرو و گل، آن‌ها که چو ناصر دارند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه