عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند
همه از کار از آن روی معطل شدهاند
چو از آن سر نگری موی به مو در کارند
گرچه بیدست و دهانند درختان چمن
لیک سرسبز و فزاینده و دردی خوارند
صد هزارند ولیکن همه یک نور شوند
شمعها یک صفتند ار به عدد بسیارند
نورهاشان به هم اندرشده بیحد و قیاس
چون برآید مه تو جمله به تو بسپارند
چشمهاشان همه وامانده در بحر محیط
لب فروبسته از آن موج که در سر دارند
ای بسا جان سلیمان نهان همچو پری
که به لشکرگهشان مور نمیآزارند
هست اندر پس دل واقف از این جاسوسی
کو بگوید همه اسرار گرش بفشارند
بی کلیدیست که چون حلقه ز در بیرونند
ور نه هر جزو از آن نقده کل انبارند
این بدن تخت شه و چار طبایع پایش
تاجداران فلک تخت به تو نگذارند
شمس تبریز اگر تاج بقا میبخشد
دل و جان را تو بشارت ده اگر بیدارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارادت به معشوق است. عاشقان از عشق خود به اندازه باران اشک میریزند و هر قطره از آن برایشان با ارزش است. همه به خاطر عشق و درک عمیق وجود معشوق معطلاند. حتی درختان چمن که بیدست و دهاناند، سبز و پررونقاند و در دل دردهای خود را تحمل میکنند. همه این عاشقان مانند شمعهایی هستند که نور واحدی دارند، هر چند که به تعداد زیادند. عشق آنها بینشان اتحاد ایجاد کرده و در عمق وجودشان ارتباطی بیحد و اندازه برقرار است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که تمام وجود ما و رازهای دلمان، باید به معشوق تقدیم شود و او قائم به ذات است. اگر کسی بیدار شود و به عشق واقعی برسد، شمس تبریز میتواند تاج بقا را به او ببخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند
که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند
دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند
که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند
سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند
[...]
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
تا گل روی تو دیدم همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
آن که گویند به عمری شب قدری باشد
[...]
مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند
پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند
گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست
وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند
آیت محکم این سوره تویی و دگران
[...]
عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند
عاقلان بیخبر و بیخبران هشیارند
خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب
تا شبانگاه ابد زنده دلان بیدارند
موسی از طور تجلی ارنی گفت و گذشت
[...]
باده نوشان که چو من معتکف خمارند
وقت آن است که خاطر به چمن بسپارند
ابر میگرید و مرغان چمن میزارند
هوس سرو و گل، آنها که چو ناصر دارند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.