دلم امروز خوی یار دارد
هوای روی چون گلنار دارد
که طاووس آن طرف پر میفشاند
که بلبل آن طرف تکرار دارد
صدای نای آن جا نکته گوید
نوای چنگ بس اسرار دارد
بگه برخیز فردا سوی او رو
که او عاشق چو من بسیار دارد
چو بگشاید رخان تو دل نگهدار
که بس آتش در آن رخسار دارد
ولیکن عقل کو آن لحظه دل را
که دلها را لبش خمار دارد
ز ما کاری مجو چون دادهای می
که می مر مرد را بیکار دارد
دلم افتان و خیزان دوش آمد
که می مستی او اظهار دارد
دویدم پیش و گفتم باده خوردی
نمیترسی که عقل انکار دارد
چو بو کردم دهانش را بدیدم
که بوی آن پری دیدار دارد
خداوندی شمس الدین تبریز
که بوی خالق جبار دارد
ز بو تا بوی فرقی بس عظیمست
و او بیحد و بیمقدار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر آن کاو مردمان را خوار دارد
بدان کاو دشمن بسیار دارد
دلم با عشق آن بت کار دارد
که او با عاشقان پیکار دارد
به دست عشقبازی در فتادم
که او عاشق چو من بسیار دارد
دل من عاشق عشقست و شاید
[...]
متاع خویشتن دربار دارد
کنیزی چند را بر کار دارد
چنین رویی که این دلدار دارد
بسی دختر درین غم یار دارد
از آن سنبل که گل سر بار دارد
گل طبع مرا پر خار دارد
ندارد گوییا قطعا سر من
سر زلفش که سر بسیار دارد
خط شیرین به زیر لب چو طوطی ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.