گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

از آن سنبل که گل سر بار دارد

گل طبع مرا پر خار دارد

ندارد گوییا قطعا سر من

سر زلفش که سر بسیار دارد

خط شیرین به زیر لب چو طوطی ست

که شکر پاره در منقار دارد

تو خورشیدی و جانم ذره آسا

هوای عشقت، ای دلدار، دارد

خطا باشد که زلفت مشک خوانم

که در هر چین دو صد تاتار دارد

نیم بلبل، چرا آن زاغ زلفت؟

نشیمن گاه در گلزار دارد

ز بار هجر خسرو برنگردد

که با روی وصالش کار دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

دلم با عشق آن بت کار دارد

که او با عاشقان پیکار دارد

به دست عشقبازی در فتادم

که او عاشق چو من بسیار دارد

دل من عاشق عشقست و شاید

[...]

مولانا

دلم امروز خوی یار دارد

هوای روی چون گلنار دارد

که طاووس آن طرف پر می‌فشاند

که بلبل آن طرف تکرار دارد

صدای نای آن جا نکته گوید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه