گنجور

 
مولانا

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها

عجب تو بیت معموری که طوافانش املاکند

عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربت‌ها

و یا آن روح بی‌چونی کز این‌ها جمله بیرونی

که در وی سرنگون آمد تأمل‌ها و فکرت‌ها

ولی برتافت بر چون‌ها مشارق‌های بی‌چونی

بر آثار لطیف تو غلط گشتند الفت‌ها

عجایب یوسفی چون مه که عکس اوست در صد چه

از او افتاده یعقوبان به دام و جاه ملت‌ها

چو زلف خود رسن سازد ز چه‌هاشان براندازد

کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرت‌ها

چو از حیرت گذر یابد صفات آن را که دریابد

خمش که بس شکسته شد عبارت‌ها و عبرت‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حسین خوارزمی

ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایت‌ها

که دردش عین درمانست و جور او عنایت‌ها

کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش

ز فرعونی چه می‌جویی سریر ملک و رایت‌ها

خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان

[...]

صائب تبریزی

ز سختی‌های عالم قانعان را هست لذت‌ها

هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت‌ها

شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن

که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمت‌ها

به چشم هر که از نور بصیرت بهره‌ای دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حکیم سبزواری

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه