ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
تشنه دلان خود را کردید بس سقایی
جان تشنه ابد شد وین تشنگی ز حد شد
یا ضربت جدایی یا شربت عطایی
ای زهره مزین زین هر دو یک نوا زن
یا پرده رهاوی یا پرده رهایی
گر چنگ کژ نوازی در چنگ غم گدازی
خوش زن نوا اگر نی مردی ز بینوایی
بی زخمه هیچ چنگی آب و نوا ندارد
میکش تو زخمه زخمه گر چنگ بوالوفایی
گر بگسلند تارت گیرند بر کنارت
پیوند نو دهندت چندین دژم چرایی
تو خود عزیز یاری پیوسته در کناری
در بزم شهریاری بیرون ز جان و جایی
خامش که سخت مستم بربند هر دو دستم
ور نه قدح شکستم گر لحظهای بپایی
من پیر منبلانم بر خویش زخم رانم
من مصلحت ندانم با ما تو برنیایی
هم پاره پاره باشم هم خصم چاره باشم
هم سنگ خاره باشم در صبر و بینوایی
از بس که تند و عاقم در دوزخ فراقم
دوزخ ز احتراقم گیرد گریزپایی
چون دید شور ما را عطار آشکارا
بشکست طبلها را در بزم کبریایی
تبریز چون برفتم با شمس دین بگفتم
بی حرف صد مقالت در وحدت خدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نوعی وصف حال عاشقان و دردی است که از فراق و جدایی میکشند. شاعر به نیابت از جانهای تشنهای که در جستجوی وصال و صفای درونی هستند، به چنگ و نوا و نوشیدن شربت عشق اشاره میکند. او از زهره، نماد زیبایی، میخواهد تا یا پردهها را کنار بزند و از غم فراق آزاد شوند یا شعف و شادی بیاورد.
شاعر همچنین به این نکته میپردازد که بیزحمت و تلاش نمیتوان به حاصل خوشی دست یافت. هرگونه خاموشی و سکوت نیز فرصت را از میان میبرد. در این دنیای پر هرج و مرج، او خود را عاطفی و ناکام میداند که در میان افکارش دچار پارگی و جنگ است.
در پایان، شاعر به سفر خود به تبریز و گفتوگویش با شمسالدین اشاره میکند و از خصوصیت وحدت و وحدتخواهی صحبت میکند. این متن به وضوح بازتابی از سلوک عاطفی و روحانی انسان در پی اتصال به حقیقت و عشق الهی است.
هوش مصنوعی: ای نغمهسرایان پنهان، با صدای دلنوازتان، دلهای مشتاق را سیراب کردید.
هوش مصنوعی: جان من برای همیشه تشنه شده و این تشنگی از حد و اندازه فراتر رفته است. آیا این نتیجه جدایی است یا نوشیدن بادهای از محبت و لطف؟
هوش مصنوعی: ای زهره، با زیبایی که داری، از هر دو حالت یکی را انتخاب کن: یا به نوای همدلانه بپرداز یا پردهای از آزادی بیفکن.
هوش مصنوعی: اگر ساز را به نغمهای نغزا و ناهنجار بزنید، در دل غم و ناراحتی میافکنید. پس با خوشی و نغمه زیبا بنوازید، مگر اینکه از بدبختی و بینوا بودن رنج میبرید.
هوش مصنوعی: بدون کشیدن زخمه بر چنگ، نه موسیقی وجود دارد و نه صدایی. پس ای تو، زخمه را بکش که اگر زخمهای نباشد، چنگ نمیتواند شکوه و زیباییاش را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بندها و ارتباطها را قطع کنند، در کنار تو پیوندی تازه برقرار خواهند کرد. پس چرا اینقدر ناراحت هستی؟
هوش مصنوعی: تو خود شخص باارزشی هستی که همیشه در کنار دیگران هستی و در محفل بزرگان، زیبایی و ارزش تو از جان و وجودت فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: سکوت کن زیرا من به شدت مست هستم، اگر دو دستم را نبندی، ممکن است که جام را بشکنم اگر فقط یک لحظه صبر کنی.
هوش مصنوعی: من فردی هستم که خسته و فرسوده شدهام و زخمهای زیادی بر جانم دارم. من به مصلحت اندیشی اعتقادی ندارم و به همین دلیل، تو نمیتوانی با من مخالفت کنی یا در برابر من بایستی.
هوش مصنوعی: بسیار شکستخورده و ناتوانی هستم، هم در مقابل دشمنانم قرار دارم و هم به اندازه یک سنگ سخت و مقاوم، در تحمل مشکلات و فقر تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت اندوه و درد فراق، دوزخ در درونم شعلهور است و من از این آتش نمیتوانم فرار کنم.
هوش مصنوعی: وقتی عطار شور و شوق ما را دید، بهوضوح طبلها را در جشن بزرگ خُدایی شکست.
هوش مصنوعی: زمانی که به تبریز رفتم و با شمسالدین صحبت کردم، بدون نیاز به حتی یک کلمه، صدها مطلب را درباره وحدت خداوند بیان کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.