گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

عشق است دلاور و فدایی

تنهارو و فرد و یک قبایی

ای از شش و پنج مهره برده

آورده تو نرد دلربایی

یکتا شده خوش ز هر دو عالم

بربوده ز یک دلان دوتایی

آخر تو چه جوهر و چه اصلی

ای پاک ز جای از کجایی

در عالم کم زنان چه بیشی

در خطه دل چه جان فزایی

نتوان ز تو عشق صبر کردن

صبرا تو در این هوس نشایی

نادیده مکن چو دیده‌ای تو

بیگانه مرو چو آشنایی

تا ما ماییم جمله ابریم

بی ظلمت ما مها تو مایی

در پای غمش چه دیدی ای جان

کاین دست گشاده در دعایی

ای دل ز قضا چه رو نمودت

کز عشق تو طالب بلایی

رفتم بر عشق کاین به چند است

گفتا که نباشد این بهایی

الا بر شاه شمس تبریز

سر پای کنی به سر بیایی

 
 
 
ناصرخسرو

ای غره شده به پادشائی

بهتر بنگر که خود کجائی

آن کس که به بند بسته باشد

هرگز که دهدش پادشائی؟

تو سوی خرد ز بندگانی

[...]

سنایی

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

با خاک در تو آشنایی

خوشتر ز هزار پادشایی

دیده رخ راز مه ببیند

بر عارض تو ز روشنایی

از نکتهٔ طوطی لب تو

[...]

سید حسن غزنوی

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه