در عشق هر آنک شد فدایی
نبود ز زمین بود سمایی
زیرا که بلای عاشقی را
جانی شرط است کبریایی
زخم آیت بندگان خاص است
سردفتر عاشق خدایی
کاین عالم خاک خاک ارزد
آن جا که بلا کند بلایی
یک جو ز بلاش گنج زرهاست
ای بر سر گنج بین کجایی
از سوزش آفتاب محنت
در عشق چو سایه همایی
ای آنک تو بوی آن نداری
تو لایق آن بلا نیایی
لایق نبود به زخم او را
الا که وجود مرتضایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و فدای عاشقانه است. شاعر توضیح میدهد که واقعیات عشق نیاز به جان و روحی والا دارد. زخمهایی که عاشقان میخورند، نشاندهندهٔ مقام ویژهٔ آنهاست و عاشق واقعی باید قابلیت تحمل سختیها را داشته باشد. عشق، هرچند دردناک است، اما در این درد و بلا گنجهای باارزشی نهفته است. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که کسانی که بوی عشق را حس نمیکنند، شایستهٔ تحمل آن زخمها نیستند و فقط افرادی با روحی بزرگ مانند مرتضا (امام علی) میتوانند با این سختیها کنار بیایند.
هوش مصنوعی: در عشق، هر کسی که فدای محبوبش شود، دیگر مانند انسانهای زمینی نیست و به جای آن، جلوهای از آسمانیها خواهد داشت.
هوش مصنوعی: چون بلای عشق بر دوش کسی سنگینی میکند، روحی قوی و با جلال نیاز است تا آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: زخم و جراحات نشاندهندهی حالتی ویژه در بندگان خاص خداوند است و این دردها بر دل عاشقانی که خدا را دوست دارند، نوشته شده است.
هوش مصنوعی: این دنیا به اندازهای ارزش ندارد که در آن دچار مشکلات و دردسرها شویم.
هوش مصنوعی: یک ذره از بینیازی، ارزشی به اندازه گنجهای طلا دارد. ای کسی که بر فراز گنج نشستهای، کجا هستی؟
هوش مصنوعی: به خاطر سوزش شدید آفتاب و سختیهای عشق، حتی سایهای از پرنده نیز به نظر میرسد در حال درد کشیدن است.
هوش مصنوعی: تو که بویی از آن عشق و محبت نمیبری، پس شایستهی آن درد و رنج هم نخواهی بود.
هوش مصنوعی: او به هیچوجه لایق زخم و درد نیست، جز اینکه وجودی مانند مرتضی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غره شده به پادشائی
بهتر بنگر که خود کجائی
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشائی؟
تو سوی خرد ز بندگانی
[...]
ای جان و جهان من کجایی
آخر بر من چرا نیایی
ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی
تا کی بود از تو بیوفایی
خورشید نهان شود ز گردون
[...]
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
سررشتهٔ قدرت خدایی
بر کس نکند گرهگشایی
ای مونس جان من کجائی
از دیده من چرا جدائی
چون دل دهدت که هر زمانی
صد باره به نزد من نیائی
در دل شغب و دغا چه داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.