گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

خیز صبوحی کن و درده صلا

خیز که صبح آمد و وقت دعا

کوزه پر از می کن و در کاسه ریز

خیز مزن خنبک و خم برگشا

دور بگردان و مرا ده نخست

جان مرا تازه کن ای جان‌فزا

خیز که از هر طرفی بانگ چنگ

در فلک انداخت ندا و صدا

تنتن تنتن شنو و تن مزن

وقت تو خوش ای قمر خوش‌لقا

در سرم افکن می و پابند کن

تا نروم بیهده از جا به جا

زان کف دریا‌صفت دُر‌نثار

آب درانداز چو کشتی مرا

پاره چوبی بُدم و از کفَت

گشته‌ام ای موسی جان اژدها

عازَر وقتم به دمت ای مسیح

حشر شدم از تک گور فنا

یا چو درختم که به امر رسول

بیخ کشان آمدم اندر فلا

هم تو بده هم تو بگو زین سپس

ای دهن و کف تو گنج بقا

خسرو تبریز توی شمس دین

سرور شاهان جهان علا

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۵۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

هین که منم بر در در برگشا

بستن در نیست نشان رضا

در دل هر ذره تو را درگهیست

تا نگشایی بود آن در خفا

فالق اصباحی و رب الفلق

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا

از برِ یار آمده‌ای، مرحبا!

قافلهٔ شب چه شنیدی ز صبح؟

مرغِ سلیمان چه خبر از سبا؟

بر سرِ خشم است هنوز آن حریف؟

[...]

کمال خجندی

گر بهدادیان موظف ز فقر

می نرسد دست تو چون پارسا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه