گنجور

 
مولانا

کرانی ندارد بیابان ما

قراری ندارد دل و جان ما

جهان در جهان نقش و صورت گرفت

کدامست از این نقش‌ها آن ما

چو در ره ببینی بریده سری

که غلطان رود سوی میدان ما

از او پرس از او پرس اسرار ما

کز او بشنوی سر پنهان ما

چه بودی که یک گوش پیدا شدی

حریف زبان‌های مرغان ما

چه بودی که یک مرغ پران شدی

برو طوق سر سلیمان ما

چه گویم چه دانم که این داستان

فزونست از حد و امکان ما

چگونه زنم دم که هر دم به دم

پریشان‌ترست این پریشان ما

چه کبکان و بازان ستان می‌پرند

میان هوای کهستان ما

میان هوایی که هفتم هواست

که بر اوج آنست ایوان ما

از این داستان بگذر از من مپرس

که درهم شکسته‌ست دستان ما

صلاح الحق و دین نماید تو را

جمال شهنشاه و سلطان ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۳۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به کوه اندرون گفت: کمکان ما

بیا و بکن، بگسلد جان ما

فردوسی

گر آیی فرود و خوری نان ما

بیفروزی از روی خود جان ما

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
عیوقی

بگفتند یکسر کی: ای جان ما

خداوند ما، درد و درمان ما

اسدی توسی

از آنجاست افتادن جان ما

درین تیره گیتی که زندان ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه